عدم حضور دادستان درجلسه رسیدگی دادگاه

تاریخ دادنامه قطعی: 1393/05/06
شماره دادنامه قطعی: ---

پیام: چنانچه دادستان یا نماینده وی در جلسه رسیدگی دادگاه حضور نداشته باشند، دادنامه صادره نقض می‌گردد.

رای خلاصه جریان پرونده

در خصوص اتهام آقای ش.ه. با وکالت ش.م. و خانم ط.ب. دایر بر قتل عمدی مرحوم م.س.، موضوع شکایت خانم ک.ع. و آقای ح.س. به این شرح که در تاریخ 1390/11/29 مامورین مستقر در بیمارستان شهرستان.. گزارش داده‌اند که مقارن ساعت 19/30 طی تماس تلفنی یک مورد چاقو خوردگی به اورژانس مراجعه شده‌است. مجروح به نام م.س. می‌باشد، معالجات موثر نبود و وی فوت می‌کند. همراه مقتول بیان نموده: در سه راه... درگیری رخ داده. شخصی به نام الف.م. نیز اعلام داشته: ساعت 18 از منزل بیرون آمدم به پاساژ می‌رفتم در مسیر دیدم آقای م.س. با سمند به سرعت زیاد می‌رفت پشت سر وی حرکت کردم متوجه شدم که آقای ش.ه. با پراید او را تعقیب می‌کرد. در مقابل کلانتری زیاد به دلیل ترافیک آن‌ها پیاده شدند و با هم درگیر گردیدند. مجددا سوار خودروها شدند. دوباره آقای ش.ه.، م. را تعقیب کرد به آن‌ها رسیدم متوجه شدم چند نفر دور م. جمع شده‌اند و م. به روی زمین افتاده و از ناحیه شکم با ضربات چاقو مجروح و فوت کرده بود. آقای ع. اظهارداشته: ساعت 19/30 سه راه... متوجه شدم که خودرو پراید جلو سمند هم بودند. جلوی کلانتری به علت ترافیک هر دو پیاده شدند و درگیری نمودند مجددا م. سوار سمند شد و از محل متواری گردید. بعد پراید به دنبال وی رفت و ما هم به تعقیب آن‌ها رفتیم در محله س. متوجه اجتماع مردم در اطراف م. شدیم و سریعا وی سوار خودرو به بیمارستان منتقل نمودیم. متهم در تاریخ 1390/11/29 خود را تسلیم آگاهی نموده و اظهارداشته: در تاریخ 1390/11/29 در خانه پدرم بودم به من گفت برو برای مادرت وسایل بخر و من هم با پراید رفتم در خیابان 22 بهمن روی پل...، زنم را به همراه دختری دیدم که با لباسی نامناسب در حال عبور هستند. من با زنم اختلاف داشتم و او در خانه مادر و پدرش بود. تعقیبش کردم بعد از ده دقیقه پیاده‌روی می‌خواست تاکسی سوار شود که م. با سمند رسید و جلو آن‌ها برایشان بوق زد. من هم با پراید آمدم پشت سر سمند، شروع کردم به بوق زدن. زنم مرا دید از آنجا به لاین مخالف رفت، سمند از محل متواری شد. خانمم به همراه دختر سوار تاکسی شدند. من هم به تعقیب آن‌ها پرداختم. راننده تاکسی من و زنم را می‌شناخت. چند بار به او گفتم پیاده شو، ولی زنم نمی‌گذاشت. تاکسی رفت جلو کلانتری 11 توقف کرد پیاده شدیم. رفتم پیش زنم. گفتم چرا آبرو مرا می‌بری؟ که م.س. رسید، مرا هل داد، گفت تو حق نداری. گفتم: زنم می‌باشد. م. گفت: از این به بعد تو هیچ حقی نداری. تاکسی رفت و م. هم مرا چند بار هل داد و رفت. من هم دنبال م. افتادم. در محله... به او رسیدم. قمه را برداشتم به سمت م. رفتم. او هم چاقو داشت. چندین بار چاقو به او پرت کردم. قصد کشتن او را نداشتم. او به من حمله کرد. من هم مستقیم چاقو را به داخل سینه او فرو کردم و فرار نمودم. چاقو را داخل خانه مادرم انداختم. در دادسرا در تاریخ 1390/11/30 به وی اتهام قتل م.س. با ضربات چاقو تفهیم می‌شود. می‌گوید: قبول دارم که با چاقو به سینه وی زدم و مجروح شد. سپس انگیزه عملش را همان حضور زنش با دختری به نام س.س. بیان می‌نماید. بعد می‌گوید چاقو دستم بود. چند مرتبه می‌خواستم م. را بترسانم، ولی چاقو به سینه او خورد و افتاد. ولی م. مرا نزد، اصلا نزد. قصد کشتن نداشتم. قبلا هم خصومتی با مرحوم نداشتم. نمی‌دانم م. با زنم ارتباط داشته یا خیر، ولی چون در کار زنم دخالت کرد ناراحت شدم. پزشکی قانونی به چند جراحت در بدن مقتول اشاره دارد و علت مرگ را پارگی قلب و خون‌ریزی شدید داخلی در اثر اصابت جسم برنده معین می‌کند. وکیل وی با تقدیم لوایحی از موکل خود دفاع می‌نماید و مدعی می‌شود که با توجه به سابقه داشتن اعتیاد، موکلم(اعتیاد به شیشه) فاقد اراده سالم بوده است. متهم در آخرین دفاع در دادسرا اتهام مباشرت در قتل عمدی مرحوم م.س. را می‌پذیرد و انگیزه را همان مطالب قبلی بیان می‌دارد و درخواست عفو می‌نماید. پس از صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به اتهام قتل عمدی، پرونده به شعبه دادگاه کیفری استان ارجاع می‌گردد. این شعبه در تاریخ 1391/11/01 با حضور طرفین و وکیل متهم تشکیل می‌شود. اولیای‌دم پس از اعلام شکایت، درخواست قصاص دارند و متهم نیز در پاسخ به اتهام قتل عمدی م.س. می‌گوید: قبول دارم. در این جلسه متهم اظهارات خود را تغییر می‌دهد و می‌گوید: از شیشه ماشینم سر در آوردم به م. گفتم پشت سر من بیا چون قبلا از آینه او را دیده بودم، یک گوشه ایستادم. م. پشت سرم ایستاد پیاده شدم به او گفتم تو چکار داری که دخالت در کار خانمم می‌کنی؟ فحش دادم. او هم با چاقو روبه‌روی من 2 یا 3 بار کشید، خودم را عقب کشیدم، ترسیدم، فرار کردم، سوار ماشین شدم، یک چاقوی بزرگ میوه خوری دسته مشکی آنجا بود، برداشتم به طرف م. گرفتم. باز هم 2 یا 3 بار طرف من چاقو کشید، ناگهان در حالت تهوع در حین حمله او به من، چاقو به سینه او اصابت کرد و فرار کردم؛ قصد قتل نداشتم. در تاریخ 1392/01/24 در جلسه دادگاه می‌گوید: دلیلی بر اثبات داشتن چاقو توسط م. ندارم و جراحتی برنداشته‌ام، ولی شلوارم پاره شد فکر نمی‌کنم بر اثر ضربه مقتول باشد. شهود با جلب در دادگاه حضور دارند و اظهار نموده‌اند: چاقویی در دستان مقتول ندیده‌اند و در محلی که م. افتاده بود هم چاقویی ندیدند. دادگاه پس از ختم جلسه دادرسی و جری تشریفات قانونی مبادرت به انشاء رای می‌نماید و با استدلالی که می‌کند متهم را به قصاص نفس محکوم می‌نماید. این رای در مهلت قانونی مورد اعتراض وکیل متهم واقع جهت رسیدگی به دیوان‌عالی‌کشور ارسال و به این شعبه ارجاع می‌گردد. این شعبه پس از بررسی به شرح آتی رای صادر می‌نماید.

رای شعبه دیوان عالی کشور

نظر به محتویات پرونده و کیفیات منعکس در آن در خصوص تجدیدنظرخواهی ش.م. به وکالت از آقای ش.ه. نسبت به رای مذکور از حیث ماهیتی اگرچه ایرادی بر رای ملاحظه نمی‌شود ولیکن با توجه به تبصره ماده 20 قانون اصلاح، حضور نماینده دادستان یا دادستان در جلسه رسمی دادگاه الزامی است و متاسفانه با این‌که از آنان دعوت به عمل آمده است، ولی هیچ‌کدام در جلسه حاضر نشده‌اند. لذا با استناد بند 2 از قسمت (ب) ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور کیفری رای تجدیدنظرخواسته نقض و جهت رسیدگی مجددا به دادگاه صادرکننده رای تجدیدنظرخواسته ارجاع می‌گردد تا با دعوت از دادستان یا نماینده وی جلسه رسمی دادگاه تشکیل و پس از جری تشریفات دادرسی مبادرت به انشاء رای می‌نمایند.

شعبه --- دیوان عالی کشور - رئیس و مستشار

علی شوشتری - هادی احتشامی

منبع