تاریخ دادنامه قطعی: 1393/12/09
شماره دادنامه قطعی: ---
پیام: به دلیل مقید نبودن اعتراض ثالث به مهلت، در دعوای اعتراض به تاریخ حجر متوفی؛ اطلاع مورث معترضین ثالث از حکم حجر مانع از اعتراض ثالث آن ها به قائم مقامی از مورث نیست.
به حکایت محتویات پرونده آقای م.م. دادخواستی اصالتا و به وکالت از آقایان م.ر.، م.ج.، م.ح. و خانم ه.د. همگی م. فرزندان م.ه ورثه مرحوم م.م. به طرفیت آقایان م. و ک. و خانمها ث.، ش.، ف. همگی م. و خانم ز.ق. تحت عنوان اعتراض ثالث اصلی نسبت به دادنامه شماره --- مورخ 1366/07/21 صادره از دادگاه تجدیدنظر مدنی خاص مشهد تحت کلاسه --- /5 /ت با خواسته نقض دادنامه معترضعنه و صدور رای شایسته مطابق گواهی پزشکی قانونی به شرح متن دادخواست منضم به تصاویر دادنامه معترضعنه و گواهی پزشکی قانونی و نامههای صادره از اداره امور سرپرستی دادسرای عمومی مشهد دادنامههای صادره از شعبه --- دادگاه مدنی خاص و دادگاه تجدیدنظر مدنی خاص مشهد و گواهیهای انحصار وراثت به دادگستری استان خراسان رضوی تقدیم و به شعبه --- دادگاه تجدیدنظر آن استان ارجاع گردیده است و آقای م.م. در توضیح خواسته مضمونا اظهار کرده حسب درخواست خانم ف.م. از اداره سرپرستی دادسرای عمومی مشهد مرحوم م.م. (پدربزرگ خواهانها) به پزشکی قانونی معرفی و به موجب گواهی صادره از پزشکی قانونی تحت شماره 15546 - 1366/84/50 مرحوم مبتلا به بیماری دمانس همپایه جنون تشخیص گردیده و تصریح نموده بیماری مذکور از 5 سال قبل شروع شده، مشاور امور سرپرستی موضوع را به دادگاه عمومی مشهد منعکس و تقاضای رسیدگی و صدور دادنامه حجر نموده، ریاست شعبه --- دادگاه مدنی خاص اقدام به صدور گواهی نموده و اصل آن را تحویل خانم ف.م. داده و برخلاف ماده 71 قانون امور حسبی ابتدای تاریخ حجر را برحسب گواهی پزشکی قید نمینماید با تجدیدنظرخواهی خانم ف.م. پرونده به دادگاه تجدیدنظر ارسال و دادگاه مذکور به لحاظ عدم صدور حکم در خصوص حجر پرونده را مجددا به دادگاه بدوی اعاده میکند و شعبه --- دادگاه این دفعه یک روز بعد از صدور گواهی زیر همان گواهی جمله «و حکم حجر وی صادر و اعلام میشود» را بدون رعایت مقررات قانونی اضافه میکند و در پی اعتراض خانم ف.م. پرونده به دادگاه تجدیدنظر ارسال و آن مرجع بدون التفات به اعتراض و رسیدگی به درخواست مشارالیها و برخلاف حق نظر دادگاه بدوی را تایید میکند لذا مستندا به مواد 70 و 71 قانون امور حسبی و مواد 417 و 418 و 419 قانون آیین دادرسی مدنی تقاضای نقض دادنامه معترضعنه و صدور حکم یعنی حجر مرحوم م.م. برحسب گواهی پزشکی قانونی و کسری به 5 سال قبل از تاریخ صدور گواهی (ابتدای حجر) را نموده است. به لحاظ جابهجایی محاکم و تغییرات قانونی و معلوم نبودن مرجع جانشین دادگاه تجدیدنظر مدنی خاص مشهد مکاتبات متعددی از طرف شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان معمول گشته وکیل معترضین ثالث با تقدیم لایحهای اشعار داشتهاند اصل پرونده و مستندات آن ازجمله دادنامه معترضعنه در پرونده کلاسه --- شعبه سوم مجتمع شهید بهشتی تهران مضبوط است و پرونده اداره سرپرستی و گواهی پزشکی قانونی در پرونده مذکور ادغام گردیده است. دادگاه تجدیدنظر پرونده اعلامی را از شعبه سوم دادگاه عمومی حقوقی تهران جهت بهرهبرداری قضایی استعلام کرده و با تعیین وقت متداعیین دعوت شدهاند. آقای ک.م. احد از خواندگان با تقدیم لایحهای در دفاع مضمونا بیان داشته خواهانها همگی وراث مرحوم م.م. احد از وراث بلافصل میباشند نه اشخاص ثالث و احکام دادگاهها نسبت به اصحاب دعوی وراث و قائممقام قانونی آنها معتبر و لازمالاجراست و حکم حجر مرحوم حاج م.م. پس از صدور ابلاغ و تجدیدنظرخواهی در دادگاه تجدیدنظر وقت تایید گردیده و قطعیت یافته است و خواهانها که وراث اصحاب دعوی میباشند نمیتوانند بهعنوان ثالث اعتراض نمایند و دادنامه معترضعنه از اعتبار امر محکومبها برخوردار است و برخلاف ادعای خواهانها دادگاه بدوی تاریخ شروع حجر را صراحتا تعیین کرده و تصویر آن تقدیم میشود و چندی قبل از ناحیه آقای م.م. اصالتا و به وکالت از سایر وراث محجور دادخواستی به خواسته اعاده دادرسی تقدیم گردیده بود که حکم بر بطلان آن صادر گردید لذا خواسته معترضین ثالث را مردود دانسته و خواستار صدور حکم به رد اعتراض ثالث شده است (طبق تصویر ابرازی منضم پرونده ص 83 مبدا محجوریت از طرف شعبه --- دادگاه مدنی خاص مشهد در تاریخ 1367/07/28 تاریخ صدور حکم حجر اعلام شده است عضو ممیز). خانم ث.م. و آقای م.م. (مورث معترضین ثالث) با تقدیم لایحهای به شعبه --- دادگاه حقوقی 2 تهران در تاریخ 1370/07/01 بهعنوان خواندگان پرونده کلاسه --- مطروحه در آن شعبه ادعای خواهان آقای ک.م. را در خصوص صلح سهدانگ مغازه قنادی و ششدانگ زیرزمین آن را به انضمام کارگاه پشت آن را با پدرشان م.م. تایید نموده و تقاضای اتخاذ تصمیم قانونی نمودهاند (ص 85 ) آقای س.ح. لایحهای به وکالت از آقای ک.م. تقدیم و مضمونا بیان داشته طبق ماده 66 قانون امور حسبی دادستان و محجور و قیم محجور میتوانند از تصمیم دادگاه پژوهش بخواهند و معترضین ثالث وراث مرحوم م.م. هستند که یکی از کسانی بوده که حق اعتراض داشته و رای صادره راجع به ایشان میباشد بنابراین قائممقام علیالاصول ثالث محسوب نمیشود تا حق اعتراض داشته باشد. دیگر اینکه خواهانها نسبت به حکم حجر اعتراضی ندارند بلکه درواقع خواستار تعیین تاریخ شروع حجر هستند که علیالاصول اعتراض ثالث در این مورد مفهومی ندارد و مورث معترضین ثالث پس از تجدیدنظرخواهی نسبت به رای صادره و ادعای محجوریت مرحوم م.م. درخواست تجدیدنظر خود را مسترد نموده است و در نامهای به دایره سرپرستی برای تعیین قیم بهصراحت اعلام کرده پدرش اخیرا محجور گردیده است. و نظریه پزشکی قانونی خراسان غیرقطعی است و اعلام داشته «به نظر میرسد حدود 5 سال قبل شروع شده باشد» و این موضوع توسط خانم ف.م. از دادگاه درخواست شده و شعبه دادگاه پس از حضور خود محجور و اختبار از وی، تسری تاریخ اثر حجر به 5 سال قبل را مردود اعلام کرده و النهایه تقاضای رد دعوی اعتراض ثالث را نموده است. مجددا لایحه دفاعیهای از طرف وکلای آقای ک.م. با تکرار دفاعیات قبلی تقدیم گردیده در تاریخ 1393/04/21 در وقت مقرر شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان خراسان رضوی با حضور آقای م.م. اصالتا و آقای س.م. به وکالت از ناحیه خانم ش.م. و آقای س.ح. و آقای م.ع. به وکالت از ناحیه آقای ک.م. بدون حضور مابقی اصحاب دعوی تشکیل جلسه داده و آقای م.م. در تشریح خواسته خود مضمونا گفته دفاع وکلای آقای ک.م. موجه نیست و آقای ک.م. احد از خواندگان در سالهای 1362 و 1363 اقدام به اخذ دو فقره قولنامه واگذاری در مورد املاک مرحوم م.م. نموده و امضا وی را ذیل آنها اخذ نموده سپس در سال 1365 اقدام به تنظیم صلحنامه واگذاری از همان املاک نموده و با بردن پدر خود به دفتر اسناد رسمی امضای وی را گواهی نموده است و خانم ف.م. دختر مرحوم با آگاهی از موضوع از اداره سرپرستی استان خراسان تقاضای بررسی موضوع را کرده و النهایه حکم حجر وی از طرف دادگاه بهصورت غیرقانونی بدون اعتنا به تاریخ شروع حجر صادر شده و در پی اعتراض دادگاه تجدیدنظر بدون استنباط و خواسته خواهان حکم اولیه را تایید کرده و در حقیقت حکم صادره فاقد وجاهت قانونی است و در رد استدلال وکلای آقای ک.م. در خصوص اعتراض ثالث عنوان کرد. طبق قانون آیین دادرسی مدنی هر ذینفعی که برابر حکم دادگاه به حقوق وی خللی وارد شده باشد میتواند اعتراض ثالث را مطرح کند. و در مانحنفیه اگرچه خواهانها وراث بلافصل مرحوم بوده لیکن با توجه به حجر ایشان به حقوق حقه موکلین و کلیه ورثه بهجز آقای ک.م. خلل وارد شده درنتیجه ادعای عدم امکان اعتراض ثالث محلی از اعراب ندارد و آقای م. وکیل خانم ش.م. در توضیح خواسته مضمونا اظهار کرده تاریخ واقعی حدوث حجر 5 سال قبل از صدور حکم حجر بوده که مورد توجه قرار نگرفته و موکل به خاطر حفظ حرمت و آبروی خانوادگی اقدام به تقاضای صدور حکم حجر نکرده بعد از اینکه اموال وی مورد سوءاستفاده واقع شده توسط احد از وراث به این کار اقدام شده و طبق قانون هر ذینفعی که به حقوق وی خللی وارد گردد حق اعتراض ثالث دارد و به لحاظ اینکه تاریخ واقعی حجر با تاریخ صدور حکم حجر مغایرت دارد موجب تضییع حق موکل گردیده، و صلحنامههای تنظیمی در زمانهایی بوده که مرحوم م.م. در منزل ایشان بوده و وجهی بابت آنها توسط مرحوم دریافت نگردیده و آن مرحوم کاملا محجور بوده و وکلای آقای ک.م. خلاصتا بیان کردهاند مورث معترضین ثالث صریحا ضمن قبول حکم حجر در مقام معرفی قیم برآمده و به رای اعتراض نکرده لذا اساس اعتراض و ادعای تضییع حق از ورثه قابلیت اعتنا و استماع نداشته و فاقد مبنا است. و در این جلسه هم هیچگونه دلیل موجه و مشخصی که متضمن کمترین تردید و خدشه نسبت به آراء صادره که قطعیت یافته و صدور حکم حجر همان تاریخ شروع حجر اعلام شده است ابراز ننمودهاند ولی م.م. در رد اظهارات وکلای آقای ک.م. مبنی بر ثالث محسوب نشدن او و موکلینش مضمونا گفته در مواردی نظیر حجر و علیالخصوص تاریخ تعیین آن که به حقوق سایر وراث ممکن است خللی وارد شود وراث تنها میتوانند از طریق اعتراض ثالث اقدام به طرح دعوی نمایند و چون مورث آنها مرحوم م.م. به علت بیماری و افسردگی دچار اختلال فکری گردیده بود که مدارک پزشکی آن در بیمارستان الف. تهران موجود است هرچه ایشان نگاشته و مورد ادعای وکیل خوانده آقای ک.م. میباشد مورد انکار و تردید اینجانب میباشد (اظهارات وکلای طرفین در صورت لزوم هنگام شور قرائت خواهد شد عضو ممیز)، در ادامه نظر به اینکه خواندگان آقای م.م. و آقای ع. و آقای ن. و خانم د.م. ورثه مرحوم الف. م. دعوت نشدهاند لذا دادگاه دستور داده نامبردگان جهت ادامه رسیدگی دعوت شوند و خانمها ث. و ف. هر دو م. و خانم ز.ق. از طریق درج آگهی دعوت شوند، سپس بنا به درخواست آقای م.م. در خصوص تدریجی و پیشرونده بودن بیماری دمانس و قطعیت تاریخ شروع آن با توجه به مندرجات نامه شماره 66/84/50 مورخ 1366/07/18 صادره از پزشکی قانونی استان خراسان رضوی نظریه ارگان مذکور استعلام گردیده و اداره کل پزشکی قانونی خراسان رضوی در پاسخ ضمن درج خلاصه پرونده اعلام کرده مدارک ارائه شده و گواهی پزشکی قانونی مربوط به سال 1366 بررسی شد. لازم به ذکر است که ماهیت بیماری دمانس (زوال عقل) به گونهای است که شروع بیماری تدریجی و علائم پیشرونده میباشد و تعیین تاریخ دقیق شروع بیماری در حدی که فرد قادر به اداره امور مالی خود نباشد نفیا و اثباتا مقدور نمیباشد (ص 181 )، آقای ک.م. با تقدیم لایحهای اقدام دادگاه را در استعلام از پزشکی قانونی را به درخواست خواهان به لحاظ اینکه هنوز دادرسی انجام نگردیده و موجبات رسیدگی ماهوی فراهم نبوده غیرقانونی اعلام کرده است (در ادامه وکلای طرفین لوایح متعددی در تکرار مطالب قبلی تقدیم داشتهاند که عنداللزوم قرائت خواهد شد. عضو ممیز) در تاریخ 1393/07/14 جلسه بعدی دادگاه با حضور آقایان م.م. و م.ع. و س.ح. و م.م. و خانم د.م. بدون حضور مابقی اصحاب دعوی تشکیل گردیده و آقای م.م. در پاسخ سوال دادگاه مبنی بر اینکه در زمان صدور رای 31/205 - 1366/07/21 مورث شما در قید حیات بوده و اعتراضی به رای موصوف نداشته چه میگویید، مضمونا گفته مورث آنها در جریان رسیدگی به حکم حجر دخالتی نداشته است هرچند متعاقبا از مفاد حکم حجر مطلع شد، در جریان رسیدگی به دعوی آقای ک.م. با اخذ وکیل دفاع نموده و در روز رسیدگی به دعوای اصلی از طریق وکیل مزبور دفاعیات را مطرح نموده لکن بهصراحت اذعان دارد مورث اینجانب به حکم حجر حق اعتراض ثالث داشته چون در جریان رسیدگی به حجر دخالتی نداشته و بهواسطه اقدامات آقای ک.م. متضرر گردیده و حق و حقوق ایشان (سهمالارث) تضییع گردیده است در پاسخ به سوال دیگر دادگاه مبنی بر اینکه دقیقا اعلام نمائید آیا به اصل حکم حجر اعتراض دارند یا به تاریخ و زمان آن و درباره نظر پزشکی قانونی که در مورد اینکه تاریخ دقیق حجر نفیا و اثباتا قابل تشخیص نمیباشد چه میگوئید، آقای م.م. مضمونا عنوان کرده حکم حجر صادره از جهات عدیده دارای اشکال قانونی بوده و برخلاف مواد 70 و 71 و 72 قانون امور حسبی صادر شده، شروع تاریخ حجر از 5 سال قبل بوده و دادگاه میبایست طبق قانون تاریخ شروع حجر را در حکم قید میکرد لذا به اصل حکم حجر اعتراض دارد حکم حجر مخدوش است و خطخوردگی دارد و با توجه به نظریه پزشکی قانونی به این امر اتفاق نظر دارند که بیماری دمانس (زوال عقل) بهصورت تدریجی حادث شده و ماهیت پیشرونده دارد لذا قطعا تاریخ شروع بیماری آقای م.م. قبل از سال 1366 بوده و از چند سال قبل بر مورث عارض گردیده و با توجه به نظریه پزشکی قانونی مبنی بر اینکه تعیین تاریخ دقیق شروع نفیا و اثباتا مقدور نمیباشد این امر قطعا محقق است که بیماری از همان تاریخ صدور حکم حجر شروع نشده و حداقل ده سال قبل شروع شده است. در ادامه جلسه آقای م. و خانم د.م. ضمن تایید دفاعیات قبلی بیان کردهاند که مرحوم م.م. حالت عادی و نرمالی نداشته از همان اوایل سال 1360 دچار زوال عقلی و شروع آن بوده است (و آقایان م.ع. و س.ح. وکلای خواندگان اعتراض ثالث همان دفاعیات قبلی را تکرار کردهاند که عندالاقتضاء هنگام شور قرائت خواهد شد. عضو ممیز) دادگاه در تاریخ 1393/07/16 ختم دادرسی را اعلام نموده و با اصدار دادنامه معترضعنه مضمونا با استدلال به اینکه بهموجب ماده 66 قانون امورحسبی دادستان و محجور و قیم محجور میتوانند نسبت به حکم حجر اعتراض نمایند و بهموجب ماده 417 قانون آیین دادرسی مدنی اگر در دعوایی رایی صادر شود که به حقوق ثالث خللی وارد آورد و آن شخص یا نماینده او در دادرسی که منتهی به رای شده است بهعنوان اصحاب دعوی دخالت نداشته باشد میتواند نسبت به آن رای اعتراض نماید و با توجه به اینکه مورث معترضین ثالث (مرحوم م.م.) در زمان صدور حکم حجر در قید حیات بوده و نسبت به آن اعتراض ننموده لذا دادگاه موضوع معنون را خارج از شمول مواد مقید تشخیص و به استناد ماده 84 قانون آیین دادرسی مدنی قرار رد دعوی معترضین را صادر مینماید رای صادره پس از ابلاغ مورد فرجامخواهی معترضین ثالث اصل و معترض ثالث طاری واقع میگردد (درخواست فرجام تبعی خانم ش. و آقای م.م. از طریق پست به شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان خراسان رضوی ارسال گردیده و بنا به دستور دادگاه مجددا به دیوان ارسال شده است) وکلای آقای ک.م. در پاسخ فرجامخواهی لایحهای تقدیم که خلاصه آن مضمونا چنین است که چون به قائممقام مورثشان مرحوم م.م. اقدام کردهاند و آن مرحوم در زمان حیات خود به حکم حجر اعتراضی نداشته و خود قیم معرفی کرده لذا وارثان وی بهعنوان معترض ثالث تلقی نمیشوند همچنین معترضین ثالث طاری درحالیکه معترضین ثالث طاری به حکمی اعتراض میکنند که در مورد مورثشان صادر شده و آنان قائممقام وی هستند و طبق قانون معترض ثالث محسوب نمیشوند و معترض طاری در فرض موضوعیت خانم د.م. است و خودش بایستی مدافع ادعایش باشد نه فرجامخواهان و این نشان از سردرگمی و بیپایه و اساس بودن کلیه مدعیات است و دیگر اینکه کمیسیون پزشکی قانونی خراسان رضوی در پاسخ استعلام دادگاه (در مورد تاریخ شروع بیماری دمانس یا زوال عقل صراحتا اعلام کرده نفیا و اثباتا نمیتوان در مورد ادعای خواهانها اظهارنظر نمود و ماده 66 قانون امور حسبی مصادیق لفظ «کسانیکه» مقرر در ماده 44 همان قانون را دقیقا تعیین نموده است لذا استدعای رد فرجامخواهی را دارند پرونده پس از وصول به دیوانعالی کشور و به این شعبه ارجاع گردیده است.
اولا مطابق ماده یک قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مقررات قانون مذکور در امور حسبی لازمالرعایه است ثانیا مطابق ماده 417 قانون مذکور اعتراض ثالث مقید به هیچ قیدی اعم از قید مهلت اعتراض و یا اطلاع معترض از مفاد رای نیست، بر این اساس اطلاع یا عدم اعتراض مورث معترضین ثالث (فرجامخواهان) موجب زوال حق آنها بهعنوان قائممقام قانونی در طرح دعوی اعتراض ثالث نمیباشد لذا استدلال دادگاه مخدوش و صرفنظر از اینکه ادعا در ماهیت وارد است یا خیر به استناد بند 2 ماده 371 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی با نقض قرار صادره و سپس به تجویز بند الف ماده 401 قانون مذکور پرونده جهت رسیدگی در ماهیت به همان دادگاه صادرکننده حکم منقوض اعاده میگردد.
اعضای معاون شعبه اول دیوانعالی کشور
حیاتی- اکبری