تاریخ دادنامه قطعی: 1393/10/27
شماره دادنامه قطعی: ---
پیام: صدور حکم به رد دعوی در ماهیت امر صحیح نیست و دادگاه باید در ماهیت امر حکم به بی حقی، بطلان یا عدم ثبوت دعوی صادر کند، زیرا رد دعوی، قرار محسوب شده و در غیر ماهیت دعوی و در امور شکلی صادر میشود.
حسب محتویات پرونده خواهان آقای م.ط. دادخواستی به خواسته فسخ نکاح بهطرفیت خوانده خانم س.م. تقدیم محاکم خانواده دادگستری تهران نموده و چنین توضیح داده که اینجانب برابر عقدنامه شماره 14714 دفترخانه... تهران با خانم س.م. ازدواج نمودهام. نامبرده در زمان عقد نکاح و حتی قبل از آن خویش را وکیل دادگستری معرفی کرده و در بین فامیل، دوستان و بستگان خود نیز به شغل وکالت اشتهار دارد. اینجانب بر مبنای اینکه شغل خوانده وکیل بوده، بر همین وصف و علت با نامبرده ازدواج نمودهام اما بعد از عقد نکاح مشخص گردیده که ایشان وکیل نمیباشند و به دروغ و به جهت فریب و مجاب نمودن اینجانب به عقد نکاح، خود را وکیل معرفی کرده است. حالیه با عنایت به ماده 1128 قانون مدنی تقاضای رسیدگی و فسخ عقد نکاح را دارم. پرونده پس از ثبت جهت رسیدگی به شعبه --- دادگاه خانواده تهران ارجاع گردیده است. دادگاه پس از جری تشریفات قانونی به تاریخ 93/1/30 در وقت مقرر با حضور زوجین جلسه دادرسی تشکیل داده و خواهان اظهار داشته: برابر عقدنامه با خوانده خانم س.م. ازدواج نمودم. نامبرده در زمان عقد خود را وکیل دادگستری معرفی نموده و اینجانب نیز بر همین مبنا با ایشان ازدواج کردم، بعد از عقد مشخص شده که نامبرده وکیل نمیباشد و به دروغ و جهت فریب اینجانب خود را وکیل معرفی نموده است. اینجانب پس از متوجه شدن شکایت کیفری مطرح نمودم و تا قبل از تقدیم دادخواست فسخ نکاح پرونده در حال پیگیری و بررسی است و مختومه نشده است. برابر مدارک موجود در پرونده ایشان در عقدنامه صراحتا خود را وکیل معرفی کرده و اظهارات سردفتر نیز آن را تایید مینماید. بنا به ماده 1128 قانون مدنی درخواست فسخ نکاح را دارم. زوجه خوانده در پاسخ اظهار داشته: تمام مطالب فوق کذب میباشد. نامبرده صرفا جهت احقاق حقوق حقه (تضییع حقوق) اینجانب این مسائل را مطرح میکند تمام موارد نقض گفتههای نامبرده در لایحهای تقدیم میگردد. مشارالیها در لایحه تقدیمی اعلام داشته که: اولا- خواسته موضوع دادخواست ایشان واهی و کذب میباشد و صرفا جهت اطاله دادرسی است. اینجانب قبل از ازدواج با نامبرده به مدت یکسال در مطب ایشان بهعنوان مدیر داخلی و منشی مشغول به کار بودم و بهعنوان کارمند وارد مطب ایشان شدم. بنده با داشتن شغل وکالت آیا نیازی بود که به دنبال کار بگردم و در مطب ایشان با حقوق 350 هزار تومانی مشغول به کار شوم؟ نامبرده از میزان تحصیلات و رزومه کاری اینجانب اطلاع کامل داشت و هیچچیز پنهان نبود. ثانیا- عقد و نکاح ما بر اساس شغل بنده صورت نگرفته و چنین چیزی صحت نداشته است. در مورد تنظیم عقدنامه نیز که بنده بعدها از آن مطلع شدم و در حال حاضر در حال پیگیری موضوع که به جهت جعل معنوی و بدون اطلاع اینجانب صورت گرفته میباشم، آیا دفترخانه نباید سند و مدرکی مبنی بر صحت گفتههای طرفین برای ادعای خود بخواهد؟ ثالثا- نامبرده شکایتهایی با همین مضامین با عناوینی چون تدلیس در ازدواج و جعل عنوان به صورت کیفری در دادسرای ناحیه 3 تهران در شعبات 2 و 9 بازپرسی مطرح و با توجه به تحقیقات و بررسیهای قانونی لازم به دلیل محرز نشدن بزه، قرار منع تعقیب صادر شده و تایید گردیده است. تقاضای استعلام از پروندههای مذکور دارم. رابعا- صرفنظر از موارد ذکر شده، طبق ماده 1131 قانون مدنی خیار فسخ فوریت دارد، اما نامبرده بعد از گذشت دو سال از عقد چنین ادعائی کرده است، تقاضای رسیدگی عادلانه دارم. دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و به شرح دادنامه شماره --- مورخ 1393/02/07 و با استدلال به اینکه: با عنایت به دادخواست تقدیمی و مدارک و مستندات ابرازی و اظهارات زوجین در جلسه دادرسی، نظر به اینکه عمده دلیل زوج جهت اثبات خواسته این است که زوجه خود را وکیل دادگستری معرفی نموده و عقد بر این مبنا واقع شده، درحالیکه وکیل دادگستری نبوده و دارای پروانه وکالت نمیباشد، به نظر دادگاه با عنایت به اینکه زوج سابقا شکایتی در شعبه سوم بازپرسی دادسرای ناحیه 3 تهران علیه زوجه تحت عنوان تدلیس در ازدواج مطرح نموده و قرار منع تعقیب صادر شده و قرار صادره در تاریخ 1392/10/25 در شعبه --- دادگاه عمومی تهران قطعیت یافته است و اینکه زوجین در تاریخ 1391/04/15 با یکدیگر ازدواج کردهاند و مسلما بعد از عقد نکاح و در طول زندگی مشترک زوج نسبت به حقیقت امر مبنی بر اینکه زوجه پروانه وکالت ندارد آگاهی یافته است و میبایست بعد از اطلاع از این موضوع نسبت به طرح دعوی خود اقدام میکرد، درحالیکه مشارالیه بیش از یک سال بعد از ازدواج با زوجه موضوع تدلیس را مطرح نموده که به نظر دادگاه عرفا خارج از مدتی که جهت استفاده از خیار فسخ لازم بوده میباشد، ماده 1131 قانون مدنی تاکید بر فوری بودن خیار فسخ نموده است، ضمن اینکه زوجین سابقا دعاوی متعددی علیه یکدیگر در همین دادگاه مطرح نمودهاند که منجر به صدور رای شده است، بنابراین چنانچه زوج مدعی فسخ نکاح به لحاظ تدلیس میباشد میبایست با عنایت به اطلاع از موضوع و به وجود آمدن اختلافات فیمابین اولین اقدام او طرح دعوی فسخ نکاح میبود. لهذا با عنایت به مراتب مذکوره دادگاه دعوی زوج را غیرثابت تشخیص داده و حکم به رد دعوی آقای م.ط. صادر نموده است. (لازم به تذکر است صدور حکم به رد دعوی در ماهیت دعوای اقامه شده مغایر با اصول و قواعد آیین دادرسی مدنی بوده و دادگاه میبایستی حکم به بیحقی یا بطلان یا عدم ثبوت دعوی صادر میکرد و رد دعوی قرار محسوب شده و در غیر ماهیت و امور شکلی اصدار مییابد. عضو ممیز) پس از ابلاغ رای صادره، زوج خواهان با تقدیم دادخواست تجدیدنظر نسبت به آن اعتراض و تجدیدنظرخواهی نموده و در لایحه تقدیمی اجمالا اعلام داشته که: 1 - دادگاه در رای صادره استدلال نموده اینجانب بیشتر از یک سال بعد از وقوع عقد ازدواج تدلیس را مطرح کردم و موضوع عرفا خارج از مدتی است که جهت خیار فسخ لازم بوده، اما مداقه نکردهاند که اینجانب ضمن طرح دعوی نفقه از سوی زوجه در پرونده کلاسه --- در گزارش کارشناسی نفقه مورخ 1392/04/23 طی اظهارات مکتوب زوجه متوجه شدم که ایشان وکیل نمیباشد و ایشان اظهار داشته بود دیپلمه است و اینجانب بعد از یک سال از وقوع عقد به وکیل نبودن ایشان پی بردهام و پس از آن دعوی کیفری بهعنوان فریب در ازدواج طرح نمودم و اعلام فسخ در فرجه قانونی بوده و اشکالی بر آن مترتب نمیباشد. 2 - شکایت کیفری اینجانب تحت عنوان فریب در ازدواج بوده و تدلیس نبوده و هنوز رای صادره بدوی قطعیت نیافته است و تاثیری در دعوی حقوقی اینجانب ندارد و استدلال دادگاه بدوی مطابق موازین قانونی صورت نگرفته و رای صادره غیرعادلانه است. با عنایت به مدارک و مستندات موجود در پرونده بهخصوص درج موضوع وکالت زوجه در عقدنامه و اظهارات سردفتر همگی دلالت بر تدلیس دارد، تقاضای نقض دادنامه معترضعنه و صدور رای شایسته را مینماید. پس از انجام تبادل لوایح و وصول پاسخ تجدیدنظرخوانده اجمالا به اینکه: هدف تجدیدنظرخواه تضییع حقوق حقه اینجانب میباشد، زیرا به شکایت فریب در ازدواج، تدلیس و جعل عنوان همگی در دادسرای ناحیه 3 تهران رسیدگی و منع تعقیب صادر و در شعبه --- دادگاه عمومی تایید و قطعی شده است. نامبرده بعد از گذشت یک سال چنین ادعائی نموده و به اقرار خود ایشان نزدیک به یک سال در مطب نامبرده مشغول به کار بودم و از تمامی زندگی و کار و تحصیلات اینجانب باخبر بوده و اطلاع داشتند. پرونده به مرجع تجدیدنظر ارسال و شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان تهران نسبت به تجدیدنظرخواهی رسیدگی و به شرح دادنامه صادره شماره 504 مورخ 1393/03/28 و با استدلال به اینکه: رای تجدیدنظرخواسته موافق موازین قانونی و با رعایت اصول و قواعد دادرسی صادر گردیده و ایراد اساسی متوجه آن نمیباشد و تجدیدنظرخواه در این مرحله مطلب قابل توجهی عنوان نکرده، به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی رای تجدیدنظرخواسته را تایید نموده است. پس از ابلاغ رای تجدیدنظر، زوج محکومعلیه با تقدیم دادخواست فرجامی نسبت به رای صادره اعتراض و فرجامخواهی نموده و در لایحه تقدیمی خویش با تکرار مطالب مطرح شده در مرحله تجدیدنظر اجمالا اعلام داشته: قرار منع تعقیب صادره در خصوص شکایت اینجانب علیه زوجه دائر بر فریب در ازدواج و تدلیس از سوی شعبه دوم بازپرسی دادسرای ناحیه سه تهران هنوز به اینجانب ابلاغ نگردیده تا مورد اعتراض واقع گردد و قرار منع تعقیب قطعیت یافته مربوط به جعل عنوان توسط زوجه بوده است و دادگاه بهاشتباه با استناد به قرار مذکور دادخواست اینجانب در خصوص فسخ نکاح را رد نموده است. دادخواست فرجامخواهی به فرجامخوانده ابلاغ و پاسخی واصل نگردیده و پرونده به دیوانعالی کشور ارسال و جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع شده است.
فرجامخواهی زوج محکومعلیه آقای م.ط. نسبت به دادنامه شماره --- مورخ 1393/03/28 صادره از شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان تهران که در تایید رای بدوی شماره 131 مورخ 1393/02/07 شعبه --- دادگاه عمومی خانواده تهران اصدار یافته و به موجب آن حکم به رد دعوی زوج خواهان به خواسته فسخ نکاح بهطرفیت زوجه خانم س.م. صادر شده است، به لحاظ نقایص ذیلالذکر در دادرسی و تحقیقات موجه و در خور پذیرش است: 1 - دادگاه بدوی در ماهیت دعوی خواهان حکم به رد دعوی صادر نموده که عینا دادگاه تجدیدنظر آن را تایید کرده است. حسب اصول و قواعد آیین دادرسی مدنی صدور حکم به رد دعوی در ماهیت امر ناصحیح بوده و دادگاه میبایستی حکم به بیحقی یا بطلان یا عدم ثبوت دعوی صادر میکرد و رد دعوی قرار محسوب شده و در غیر ماهیت دعوی و امور شکلی اصدار مییابد. دادگاه تجدیدنظر میباید نسبت به آن توجه و اصلاح میکرد. 2 - خواهان در خصوص اثبات دعوی خود به گواهی سردفتر ازدواج و شهود دیگر در مورد اینکه زوجه در زمان اجرای صیغه عقد نکاح و ثبت آن خود را وکیل دادگستری معرفی نموده استناد کرده است و در مرحله تجدیدنظرخواهی نیز مراتب به دادگاه تجدیدنظر اعلام شده ولکن در پرونده هیچگونه تحقیقی در رابطه فوق از سردفتر و شهود خواهان صورت نگرفته است. 3 - فرجامخواه در مرحله تجدیدنظر به دادگاه تجدیدنظر اعلام داشته که قرار منع تعقیب صادره از دادسرای ناحیه سه تهران در خصوص شکایت وی علیه زوجه دائر بر فریب در ازدواج هنوز قطعیت نیافته، معالوصف دادگاه بدون استعلام صحتوسقم موضوع در رای خود به آن استناد نموده، ضرورت داشت که در این خصوص بررسی لازم صورت میگرفت. 4 - هرچند حسب مفاد ماده 1131 قانون مدنی اعمال خیار فسخ در نکاح فوریت دارد ولکن ساقط شدن حق فسخ ذیحق بهصراحت ماده مذکور مشروط به این است که صاحب حق بعد از اطلاع به علت فسخ و علم به وجود حق فسخ و فوریت آن، در زمان متعارف نکاح را فسخ ننماید. در مانحنفیه زوج فرجامخواه در مراحل بدوی و تجدیدنظر دادرسی مدعی شده است که تا یک سال بعد از عقد از علت فسخ یعنی وکیل نبودن زوجه مطلع نبوده و در جریان طرح دعوی کیفری فریب در ازدواج متوجه موضوع شده است ولکن محاکم بدوی و تجدیدنظر صرفا به امارات اشتغال زوجه در مطب خواهان و طرح دعاوی بین آنها اکتفاء و استناد کردهاند و تحقیقات کافی دیگری در این خصوص انجام ندادهاند، لهذا رسیدگی قضایی و دادنامه فرجامخواسته توام با منقصت قانونی اصدار یافته و به استناد بند 5 ماده 371 و بند الف ماده 401 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، رای فرجامخواسته نقض و پرونده جهت رسیدگی مجدد با توجه به نقایص ذکر شده به دادگاه تجدیدنظر صادرکننده رای منقوض ارجاع میشود.
رئیس و عضو معاون شعبه --- دیوانعالی کشور
علیزاده- هاشمپور