تاریخ دادنامه قطعی: 1393/11/18
شماره دادنامه قطعی: ---
پیام: نظریه پزشکی قانونی، نظریه کارشناسی محسوب میشود و باید به اصحاب دعوا ابلاغ شود و آنها برابر عمومات قواعد حاکم بر کارشناسی، دارای حق اعتراض نسبت به نظر کارشناسی هستند.
به حکایت دادخواست آقایان ر.م. و م.م. با وکالت آقای الف. ش. به طرفیت آقایان و خانمها ح. -س. - ک. - س. - س. - ن. - الف. - الف. - م. - ن. شهرت همگی چ. به وکالت بعدی خانم م.خ. و به خواسته اعتراض ثالث نسبت به دادنامه شماره --- پرونده 870416 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه و دادنامه شماره --- در پرونده شماره 000735 - 1387 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه که در مشروحه دادخواست ابراز شده؛ اجمالا بانو م.ر. طی قرارداد مورخ 1385/06/26 سه دانگ مشاع از شش دانگ یک باب خانه دارای پلاک ثبتی باقیمانده... فرعی از... فرعی از... اصلی بخش یک ارومیه را به همراه پسرش که وی نیز مالک سه دانگ دیگر میباشد، فروختهاند و ثمن معامله را نیز دریافت نمودهاند و قرارداد در حضور وی و پسرش تنظیم گردیده است و این امر نه تنها مورد انکار قرار نگرفته، بلکه در دادخواست قیّمه به دادگاه شعبه یازدهم ارومیه (پرونده 1502/85 ) مورد اقرار قرارگرفته است و بعد از انجام معامله موکلین جهت تنظیم سند رسمی و تحویل مورد معامله به فروشندگان مراجعه، ولی نامبردگان از ایفای تعهدات امتناع و در مقام طرح دعوی الزام به تنظیم سند رسمی طی پرونده 1089/85 بر آمده، فروشنده با تبانی با قیّمه و پسرش تقاضای حجر بانو م.ر. را با اخذ گواهی پزشکی قانونی نموده که حکم حجر وی صادر شده است. بعد از صدور حکم حجر بهعنوان دعوی تقابل ابطال معامله را نمودهاند. چون حکم صادره در پرونده آن دادگاه به ضرر موکل است، لذا در اجرای ماده 417 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، بهعنوان معترض ثالث نسبت به رای آن دادگاه اعتراض داشته و تقاضای رسیدگی مجدد به موضوع را با تحقیق از شهود معامله جهت احراز سالم بودن بانوی مذکور در حین انجام معامله دارم. بانوی مذکور حین انجام معامله بسیار سرحال و از هر لحاظ سالم بوده و شخصا در بنگاه حاضر شده و در حضور شهود نسبت به امضا قرارداد اقدام نموده است و تمامی اقدامات با هدف فرار از ایفای تعهدات است. النهایه بانو م.ر. اخیرا در اثر تصادف فوت نموده و وراث وی خواندگان دعوی میباشند و لیست وراث توسط خود آنها در پرونده 4200882 شعبه هشتم تجدیدنظر استان ارائه گردیده است.
لذا اجمالا درخواست صدور حکم به محکومیت خوانده به{(اعتراض ثالث نسبت به دادنامه شماره --- پرونده 870416 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه و دادنامه شماره --- - 87 در پرونده شماره 000735 - 1387 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه)، (احراز سالم بودن بانوی مذکور در حین انجام معامله) مآلا مردودی حجر حین معامله}را خواستار گردیده است
این دادخواست (ص 9 ) به شماره 00809 - 1388 تاریخ 1388/08/04 ثبت و به شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی ارومیه (خانواده) در مورخ 1388/08/03 ارجاع گردیده است. دادرس محترم پرونده دستور تعیین وقت دادرسی در صدر ظهر دادخواست داده است. وقت دادرسی به وکیل خواهان آقای الف. ش. مشاهده نگردید و به کلیه خواندگان موصوف در یک برگ (ص 11 ) ابلاغ گردیده است.
وکیل خواهان آقای الف. ش. ضمن دادخواست و در تاریخ 1390/03/03 (ص 119 ) وکیل خواندگان بدوی خانم م.خ. به انضمام امضای دادخواست تجدیدنظرخواهی (ص 124 ) از دادنامه بدوی ابراز وکالت نمودهاند. (تصویر وکالتنامه ص 119 ) در حدود اختیارات وکالتنامه شماره 575817 وکیل خواهان حق دادخواهی بدوی - تجدیدنظرخواهی - فرجامخواهی مقرر شده است. وکیل خواندگان در حدود اختیارات وکالتنامه شماره 294726 سری ص حق دادخواهی بدوی - تجدیدنظرخواهی - فرجامخواهی مقرر شده است.
به وقت مقرر دادرسی مورخ 1388/09/08 (ص 13 ) منعقد با عنوان عدم حضور متداعیین، عدم حضور وکیل خواهان و عدم حضور خواندگان {با فقدان اعتبار قانونی ابلاغ استنادی} اتخاذ تصمیم در اخیر اجلاس از سوی دادرس محترم پرونده مورخ 1388/09/08 ختم دادرسی را ابراز نمودهاند و طی دادنامه شماره --- - 88 مورخ 1388/09/08 (ص 15 ) در شکل دعوی اعلام رای نمودند. بدین اشعار: از گزارش مطالب تکرار مکررات در طول رای خودداری میشود. اجمالا: «با توجه به محتویات پرونده نظر به اینکه هیچیک از طرفین و وکیل، علیرغم ابلاغ حضوری به احد از خواهانها و ابلاغ به خواندگان حضور نیافته و لایحهای واصل نگردیده، لذا به استناد ماده 95 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، قرار ابطال دادخواست خواهانها صادر مینماید
دادخواست تجدیدنظری در مقام اعتراض از رای بدوی از سوی وکیل خواهانهای بدوی آقای الف. ش. تقدیم شده است. اجمالا درخواست صدور حکم به نقض دادنامه بدوی را خواستار گردیده است. این دادخواست (ص 21 ) به شماره 80 مورخ 1388/09/29 ثبت و متعاقب ابلاغ تبادل لوایح به محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی ارسال و به شعبه پنجم تجدیدنظر استان ارجاع گردیده است. لایحه دفاعی تجدیدنظرخوانده فاقد نام در مورخ 1388/10/24 (ص 24 ) مشعر بر رد تجدیدنظرخواهی خواهانها؛ شعبه پنجم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در وقت فوقالعاده مورخ 1388/11/10 ختم دادرسی اعلام نمودند و طی دادنامه شماره --- - 88 مورخ 1388/11/11 (ص 26 و 27 ) اعلام رای نمودند. اجمالا: اعتراض به رای بدوی از سوی وکیل خواهانهای بدوی وارد است. به استناد ماده 353 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، دادنامه شماره --- - 1388 مورخ 1388/09/08 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی ارومیه (خانواده) نقض و با هدف رسیدگی، به دادگاه بدوی ارجاع دادند. دادرس محترم پرونده دستور تعیین وقت دادرسی در صدر ظهر مرقومه ارسال پرونده (ص 28 ) داده است. وقت دادرسی به وکیل خواهان آقای الف. ش. (ص 33 ) ابلاغ و به کلیه خواندگان موصوف در یک برگ (ص 32 ) ابلاغ به احد از خواندگان گردیده است.
اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 38 لغایت 41 ) منعقد، با حضور خواهانها آقایان ر.م. - م.م. و حضور وکیل خواهانها آقای الف. ش. و حضور احد از خواندگان خانم ن.چ. و عدم حضور مابقی خواندگان{عدم اعتبار ابلاغ و به کلیه خواندگان موصوف در یک برگ ابلاغیه (ص 32 ) را صادر نمودند. حتی احد از خواندگان خانم ن.چ. اجمالا ابراز نموده آدرس خواندگان متفاوت است. (ص 38 )}از گزارش مطالب تکرار مکررات طرفین پرونده در طول دادرسی خودداری میشود
وکیل خواهان: اجمالا خواسته به شرح دادخواست است. دلایل در دادخواست ابراز و تقاضای صدور حکم به شرح خواسته مورد استدعا است. {(مطالب دادخواست را تکرار نموده است.)(امین اموال بانو م.ر. خانم ن.چ. است. موضوع دادنامه --- - 1385/12/08 شعبه هشتم دادگاه عمومی حقوقی ارومیه - ص 37 )(لذا با وجود انتصاب امین اموال جهت بانو م.ر. نامبرده محجور نبوده است. انتصاب امین اموال در اجرای ماده 104 قانون امور حسبی صرفا به لحاظ عدم توان جسمانی است.)(مطالبه پروندههای استنادی شمارگان 1089/85 و 1503 و 1502/85 شعبه یازدهم حقوقی ارومیه را وکیل خواهان نموده است. (تقاضای استماع شهادت شهود را نموده) دادرس: پرونده شماره 880104 در خصوص چیست؟ وکیل خواهان جوابا: اعاده دادرسی از حکم حجر شعبه هشتم تجدیدنظر استان از سوی خانم ن.چ. است که قبل از حلول اولین جلسه دادرسی بانوی مذکور فوت نموده است. دادگاه قرار توقف دادرسی صادر کردند.}خوانده خانم ن.چ. نسبت به خواسته دعوی خواهان دفاع نمود. (ص 40 و 41 ) خط نویسنده ناخواناست. {(در جریان گواهی انحصار وراثت و اخذ وکیل جهت دفاع هستیم.) (مادرمان بانو م.ر. محجور بوده است. از سال 1383 - 1384 مانند بچه بود. عقل او کار نمیکرد.) (موقع معامله عقل وی سر جایش نبود.) (ما از اول حکم حجر خواسته بودیم. بعد از حکم امین اموال، حکم حجر صادر شده است.) (مادرم محجور با زور وی را آوردند و امضا گرفتند و من حضور نداشتم. نمیدانم چطور امضا گرفتهاند. بعد هرچه خواستیم خواهانها فسخ کنند به سبب فقدان عقل مادرمان قبول نکردند.) (بنگاهدار برادر خواهان است.) (اما در خصوص شهود فقط یک نفر آبدارچی بوده و حسب اظهارت س. برادرم شهود امضا کننده استشهادیه در حین معامله حضور نداشتند.) (مادرمان بانو م.ر. در سال 1388 به علت تصادف فوت کرد. چون عقلش سرجایش نبود، میرفت خیابان بدون اطلاع ما.) (پرونده فوت وی 259/88 شعبه --- بازپرسی و شعبه --- جزایی بود.)}
دادرس محترم پرونده در مورخ 1389/01/21 ظهر ورقه صورتمجلس اجلاس دادرسی اتخاذ تصمیم به مطالبه پرونده محاکماتی شمارگان 1089/85 و 1503 و 1502/85 شعبه یازدهم حقوقی ارومیه و پرونده حکم حجر و حکم امین اموال را نموده است.
به وقت جلسه فوقالعاده دادرسی مورخ 1389/07/06 (ص 53 ) اتخاذ تصمیم مجدد به مطالبه پرونده محاکماتی شمارگان 1089/85 و 1503 و 1502/85 شعبه یازدهم حقوقی ارومیه و پرونده حکم حجر و حکم امین اموال را نموده است و نیز خواندگان شماره پرونده تصادف منتهی به فوت ب. م.ر. را اعلام دارند.
به وقت جلسه فوقالعاده دادرسی مورخ 1389/08/20 (ص 63 ) دادرس اشعار نموده خلاصهنویسی پرونده استنادی خوانده (پرونده تصادف منتهی به فوت ب. م.ر. به کلاسه --- /ج واصل شد، مربوط به تصادف ب. م.ر. میباشد که در تاریخ 1389/03/09 (ظاهرا 1388 صحیح است، به قرینه جمله بعدی) ساعت 18/45 با ماشین پراید برخورد و در مورخ 1388/04/30 در اثر صدمات وارده فوت نموده است. عنوانی از حجر در آن مطرح نیست. متعاقبا نگارش نامه به معاونت دادستانی ارومیه در پیدایش پرونده استنادی عناوین انتصاب امین اموال و حکم حجر (ص 79 )
به وقت جلسه فوقالعاده دادرسی مورخ 1390/01/24 (ص 86 لغایت 89 ، اوراق نامنظم است.) خلاصهنویسی پرونده استنادی 1674/85/08 وکیل خواهان موضوع نحوه انتصاب امین اموال و حکم حجر {(در تاریخ 85/9/15 خانم ن.چ. ابراز داشته مادرش ب. م.ر. حدود چهار سال دچار زوال عقل شده و تقاضای انتصاب امین اموال مینماید.) (پزشکی قانونی طی مرقومه 85/10/20 اعلام نموده که خانم مذکور چهار سال قبل دچار زوال عقلی مربوط با تظاهر اختلال شناختی و رفتاری شده است که متصل به زمان صغر نبوده و نوعی جنون تلقی نمیشود. ولی قادر به تصمیمگیری و اداره امور خویش نمیباشد.)(خانم ن.چ. طی دادنامه --- - 85/12/5 شماره پرونده --- /08 بهعنوان امین اموال منصوب شدهاند.) (در تاریخ 87/5/21 خانم ن.چ. تقاضای انتصاب بهعنوان قیم را میکند) (پزشکی قانونی با بررسی شورای پزشکان متخصص اعصاب و روان اعلام داشتهاند 87/5/23 که بیمار مبتلا به درجاتی از کاهش قوای شناختی مرتبط با کهولت سن میباشد و قادر به اداره امور زندگی خویش نمیباشد و شروع بیماری از حدود سال 1386 میباشد.) (سپس خانم ن.چ. به نظریه پزشکی قانونی اعتراض درخواست ارجاع به کمیسیون پزشکی با تخصص روانپزشکی شده است) (در مورخ 87/6/9 معاینه و اعلام نظر شده که خانم مذکور دچار درجاتی از اختلال شناختی و رفتارهای جنونآمیز میباشد که حداقل از حدود سه سال قبل شروع شده است و قادر به اداره امور زندگی خویش نمیباشد.) (بر اساس آن دادگاه بدوی طی دادنامه --- - 87/6/31 پرونده کلاسه --- حکم بر حجر خانم م.ر. صادر نمودهاند. سپس طی دادنامه شماره --- پرونده کلاسه --- تاریخ شروع حجر را مورخ 84/6/10 اعلام نموده است.)(بعدا طی حکم دیگری خانم ن.چ. بهعنوان قیم محجور منصوب شدهاند.)}
در اخیر جلسه فوقالعاده دادرسی مورخ 1390/01/24 (ص 89 ) دادرس پرونده ختم دادرسی را ابراز نمودهاند و طی دادنامه شماره --- مورخ 1390/01/25 (ص 90 و 91 ) در ماهیت دعوی اعلام رای نمودند. بدین اشعار از گزارش مطالب تکرار مکررات در طول رای خودداری میشود. اجمالا: وکیل خواهانها سبب دعوی را ابراز داشت. (خواسته خواهان اعتراض ثالث نسبت به دادنامه شماره --- پرونده 870416 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه و دادنامه شماره --- - 87 در پرونده شماره 000735 - 87 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه است.) دادگاه در رای استناد نموده به {(نظر به اینکه در پروندههای فوقالذکر مربوط به حجر خلاصه پرونده استنادی را اشعار نموده: در تاریخ 1385/09/15 خانم ن.چ. تقاضای انتصاب امین اموال مینماید. طی دادنامه --- - 1385/12/05 شماره پرونده --- /08 خانم ن.چ. بهعنوان امین اموال منصوب شدهاند و در تاریخ 1387/05/21 خانم ن.چ. تقاضای اثبات حجر مادرش و انتصاب بهعنوان قیم را میکند. طی دادنامه --- - 1387/06/31 پرونده کلاسه --- حکم بر حجر خانم م.ر. صادر نمودهاند و شروع حجر وی از سال 1386 اعلام میشود. با اعتراض به نظریه پزشکی قانونی و درخواست ارجاع به کمیسیون پزشکی شروع حجر را در حدود سال 1384 اعلام نموده است که طی دادنامه شماره --- پرونده کلاسه --- تاریخ شروع حجر را مورخ 1384/06/10 اعلام نموده است.) (معترضین اعلام نمودهاند: محجور موقع معامله دارای شعور کامل و سرحال بوده و به همراه پسرش س. که وی نیز مالک بوده، فروختهاند. فروشنده با تبانی با قیّمه و پسرش قصد ابطال معامله را نمودهاند.)} {مبانی رای دادگاه بدوی (نظر به اینکه اولا: خانم م.ر. در مورخ 1385/06/26 معامله با معترضین را به همراه پسرش س. که وی نیز مالک سه دانگ دیگر میباشد فروختهاند که نشان از وجود عقل و شعور وی و اعتقاد پسرش بر سلامت عقلی مادرش بوده است؛ ثانیا: تا سال وقوع معامله هیچ ادعایی از طرف فرزندان و بستگان نزدیک محجور به حجر وی مطرح نشده است. ثالثا: در سال 1385 بعد از وقوع معامله موضوع عجز وی از طرف دخترش خانم ن.چ. مطرح شده و خانم مذکور تا سال 1387 بهعنوان امین اموال مادرش منصوب شده است که امین اموال بهمنزله وکیل عاجز بوده و خانم م.ر. نیز اختیار تصمیمگیری در امور خود را داشته است. رابعا: در نظریات پزشکی قانونی تاریخ شروع حجر محجور بهصورت دقیق تعیین نشده، بلکه بهصورت تقریبی بوده است. با توجه اینکه محجور در سال 1388 در اثر تصادف فوت شده و امکان تحقیقات بیشتر وجود ندارد، ولی نظر به مراتب فوق، دادگاه در خصوص تاریخ شروع حجر با موجه دانستن اعتراض معترضین و نقض آن قسمت از حکم شماره 870385 پرونده 879735 - 6 تاریخ شروع حجر خانم م.ر. را سال 1386 {مندرج در نظریه 1387/05/23 پزشکی قانونی ارومیه} اعلام مینماید و اعتراض معترضین ثالث در خصوص اصل حجر محجور مردود اعلام میگردد.) (رای را حضوری اعلام نمودهاند.}
دادخواست تجدیدنظری در مقام اعتراض از رای بدوی موضوع دادنامه شماره --- - 1390 مورخ 1390/01/25 از سوی وکیل خواندگان بدوی خانم م.خ. تقدیم شده است. اجمالا درخواست صدور حکم به نقض دادنامه بدوی را خواستار گردیده است.
این دادخواست (ص 124 ) به شماره 0040 - 90 مورخ 1390/03/04 ثبت و متعاقب ابلاغ تبادل لوایح به محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی ارسال و به شعبه پنجم تجدیدنظر استان ارجاع گردیده است.
وکیل تجدیدنظرخواهان خانم م.خ. ضمن دادخواست (ص 119 - 124 ) اعلام وکالت نمودهاند. وکیل خواندگان در حدود اختیارات وکالتنامه شماره 294726 سری ص حق دادخواهی بدوی - تجدیدنظرخواهی - فرجامخواهی مقرر شده است.
لایحه دفاعی/ایضاحی وکیل تجدیدنظرخواهان خانم م.خ. ضمن دادخواست (ص 120 لغایت 123 ) مشعر بر:{(استناد به گواهی پزشکی قانونی به شماره 21117 /م/ 10 - 1385/10/30 تصویر ص 112 گواهی نموده: ب. م.ر. از حدود چهار سال قبل دچار زوال عقلی مربوط به سن و قادر به تصمیمگیری و اداره امور خویش نمیباشد. استعلام مجدد از گواهی پزشکی قانونی جهت احراز واقع به کمیسیون تخصصی روانپزشکی ارجاع و به شماره 11234 /م/ 10 - 1387/06/10 تصویر ص 133 گواهی نموده: مورد معرفی 72 ساله میباشد و علیرغم صدور گواهی اخیر از جانب پزشکی قانونی، نظریه اعضاء کمیسیون: مدارک و سوابق پزشکی بررسی شدند. بر این اساس نامبرده در حال حاضر دچار درجاتی از اختلال شناختی و رفتارهای جنونآمیز {سایکوتیک}میباشد که حداقل از حدود سه سال قبل شروع گردیده است و قادر به اداره امور خویش نمیباشد.) (استشهادیه محلی که به امضای همسایگان رسیده، دلالت دارد که از حدود سال 1384 دارای اختلال حواس بوده است ص 114 ) (با عنایت به پاسخهای صریح پزشکی قانونی میبایست جهت مرحومه از سال 1384 قیم تعیین میگردید و نه امین و اشتباه دایره سرپرستی{و خانم ن.چ.} آیا میتواند تغییری در تاریخ شروع حجر مرحومه بوجود آورد؟ واضح است پاسخ منفی است.) (چه دلیلی داشته دادرس پرونده گواهیهای پزشکی قانونی از سال 1384 را قبول نفرمایند؟}
لایحه دفاعی وکیل تجدیدنظرخوانده آقای الف. ش. در مورخ 1390/04/19 (ص 136 لغایت 138 ) مشعر بر:{(طبق انحصار وراثت وراث ب. ده نفرند که دو نفر ح. و ک.چ. تجدیدنظرخواهی ننمودند.) (ایراد به سمت وکیل و دادخواست تجدیدنظر در قسمت ستون تجدیدنظرخواهان گرفتهاند.) (تقاضای مطالبه پرونده تصادف منتهی به مرگ ب. م.ر. را نمودهاند و چرا در پرونده کیفری تصادف محجوریت وی را کتمان نمودند؟) (ورقه استشهادیه شهود حین معامله را که شخص ب. م.ر. سرحال و در کمال سلامتی بوده معرفی نمودند (ص 134 )}
شعبه پنجم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در وقت فوقالعاده ختم دادرسی اعلام نمودند (ص 141 و 142 ) و طی دادنامه شماره --- مورخ 1390/06/24 (ص 143 ) در ماهیت دعوی اعلام رای نمودند. بدین اشعار از گزارش مطالب تکرار مکررات در طول رای خودداری میشود.
اجمالا: اعتراض به رای بدوی از سوی (خواندگان بدوی) به وسیله وکیل تجدیدنظرخواهان خانم م.خ. تقدیم شده (رای بدوی با رعایت موازین شکلی و منطبق با موازین قانونی صادر گردیده است. با رد مدافعات وکیل تجدیدنظرخواهان دادنامه معترضٌعنه به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی تایید مینماید.
با ابلاغ دادنامه به وکیل فرجامخواهان خانم م.خ. دادخواست فرجامی در مقام اعتراض از رای تجدیدنظر تقدیم شده است.
این شعبه (شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور) طی دادنامه شماره --- - 90 مورخ 1390/12/14 نقائص رای را معلوم نموده و دادنامه تجدیدنظرخواسته را نقض نموده است. بدین عناوین: (الف - اولین برگ پرونده فتوکپی محو و سیاهی است که مورد استفاده آن مشخص نشده، دفتر دادگاه در مطالبه فتوکپی خوانا از آن به وظیفه خود عمل ننموده و دادگاهها هم به این امر توجه نداشتهاند. ب - وکیل خواهانها به شهادت شهود استناد کرده (شهادتنامه در برگ دوم پرونده) که بدان رسیدگی نشده. ج - نامبرده با استناد به کلاسه پروندههای 1089/85 و 1502/85 و 1502 شعبه --- دادگاه حقوقی به شرح صورتمجلس 1389/01/21 آنها را از جهت عدم حجر خانم م.ر. مورد استناد قرار داده، علیرغم مطالبه جز ملاحظه پرونده راجع به تعیین امین پرونده امر انعکاس از ملاحظه بقیه ندارد. د - پرونده کلاسه --- راجع به تقاضای اعاده دادرسی از حکم حجر بوده که بدان اشاره شده که مورد مطالبه و ملاحظه واقع نشده. ه - در جلسه فوقالعاده 1390/01/24 پروندهای مورد ملاحظه واقع شده (بدون ذکر مشخصات آن) بدون این که مشخص باشد تقاضای 1387/05/21 بر چه مبنایی بوده؟ آیا موضوع پرونده مستقل است یا دنباله همان پرونده تعیین امین بوده و نظریه 1387/05/23 شورای پزشکان که شروع بیماری را سال 86 تعیین گردیده، دیده نشده و این امر مورد انکار خانم وکیل فرجامخواهان هم واقع شده. ز - نظریه اولیه پزشکی قانونی ( 1385/10/30 ) که با نفی اختلال شناختی و رفتاری بانوی مربوطه بهعنوان نوعی جنون مبنای صدور رای به تعیین امین واقع شده با نظریه کمیسیون پزشکی 1387/06/10 تفاوت فاحشی به آن اندازه نداشته تا موجب تلقی درجاتی از اختلال شناختی ذکر شده در نظریه به رفتار جنونآمیز گردد و این امر ایضاح موضوع را میطلبیده تا با استیضاح از پزشکان مربوطه چگونگی تشخیص و نظریه تشریح گردد.
رسیدگی به تمامی موارد مرقوم علاوه بر این که متکی به حکم ماده 200 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی بوده به رعایت وظیفه موضوع مواد 199 قانون مرقوم و 14 قانون امور حسبی ضرورت داشته است. علیهذا و به استناد بند 5 ماده 371 قانون آیین دادرسی فوق با نقض دادنامه فرجامخواسته رسیدگی را وفق بند الف ماده 401 قانون مزبور به دادگاه صادرکننده رای منقوض ارجاع مینماید که طبق بند الف ماده 405 قانون یاد شده اقدام به رسیدگی و رفع نقائص نموده با توجه به نتایج حاصله از رسیدگیهای یاد شده انشاء رای نماید.)
با ارجاع و ارسال پرونده به شعبه پنجم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در وقت فوقالعاده مورخ 1391/01/21 (ص 169 و 170 ) مقرر نمودند:
موارد نقص اعلامی شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور طی دادنامه شماره --- - 90 مورخ 1390/12/14 در شش بند در جریان دادرسی بدوی مغفول مانده، علیهذا مقرر است پرونده از موجودی کسر و به دادگاه بدوی ارسال تا پیرامون موارد رفع نقص اعلامی تحقیقات جامعالاطراف معمول و پس از رفع نقص، النهایه پرونده امر را تکمیلا بدین دادگاه ارسال دارند. بدیهی است صرفا رفع نقص تحقیقات اعلامی به دادگاه بدوی محول میشود. پس از ملاحظه آنها، این دادگاه مبادرت به اعلام رای مینماید.
شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه بوقت جلسه فوقالعاده دادرسی مورخ 1391/02/12 (ص 183 ) اتخاذ تصمیم اجمالا به 1 - دفاع از خلاصهنویسی در گزارش پرونده حجر و سپس 2 - از وکیل خواهانها فتوکپی خوانا اولین برگ پرونده مطالبه شود. 3 - پروندههای 1089/85 و 1503 و 1502/85 شعبه --- دادگاه حقوقی جهت ملاحظه مطالبه شود. 4 - پرونده کلاسه --- شعبه --- تجدیدنظر مطالبه شود. 5 - پرونده کلاسه --- مربوط به حجر محجور مطالبه شود. 6 - در خصوص شهود معرفی خواهان، قرار استماع شهادت شهود صادر میشود.
دادگاه وقت دادرسی 1391/04/20 قرار استماع شهادت شهود مقرر نمود. وقت دادرسی به وکیل خواهانها الف. ش. (ص 203 ) و به وکیل خواندگان خانم م.خ. (ص 204 ) و به خواندگان آقایان ح.چ. (ص 205 ) و ک.چ. (ص 206 ) ابلاغ گردیده است.
در اجلاس دادرسی دوم پرونده در مورخ 91/4/20 (ص 207 ) {توجها مسبوقا در این پرونده تنها اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 38 لغایت 41 ) مشاهده میشود.}منعقد با حضور وکلای متداعیین، حاضرین تقاضای تجدید جلسه نمودند.
دادگاه وقت 1391/06/28 دادرسی قرار استماع شهادت شهود مقرر نمود:
ابلاغ وقت دادرسی به وکلای متداعیین ذیل صفحه صورتمجلس تاریخ 1391/04/20 (ص 207 ) ابلاغ گردیده است. لکن از ابلاغ به خواندگان آقایان ح.چ. و ک.چ. با سابقه ابلاغ قبلی تمهید ابلاغی مشهود نیست. (از ص 207 لغایت 271 ) خواندگان آقایان ح.چ. (ص 205 ) و ک.چ. (ص 206 ) ابلاغ گردیده است.
در اجلاس دادرسی سوم پرونده در مورخ 1391/04/20 (ص 222 ) منعقد با عدم حضور وکیل خواهانهای بدوی آقای الف. ش. به اشعار جلسه دادرسی دیگر طی لایحه (ص 210 ) و حضور خواهان آقای م.م. و حضور وکیل تجدیدنظرخواهان خانم م.خ. و به اشعار بقیه حضور ندارند. (لکن از ابلاغ به خواندگان آقایان ح.چ. و ک.چ. با سابقه ابلاغ قبلی تمهید ابلاغی مشهود نیست. (از ص 207 لغایت 271 )
حضور خواهان آقای م.م. تقاضای استماع شهادت شهود نموده و وکیل طرف (تجدیدنظرخواهان) خانم م.خ. ابراز داشت: بعد از شهادت شهود معرفی میگردد و دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده و صورتجلسه گردید. در این لحظه خانم ن.چ. حاضر شدند و حضور س. را موقع معامله تایید کردند و وکیل و موکلش اظهار داشتند که شهودمان حاضر و تقاضای اخذ شهادت از آنها را داریم و دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده و صورتجلسه گردید. استماع شهادت شهود در صفحات 216 لغایت 221 است.{ مفصلا اظهارات شهود حین شور قرائت میشود.}
(ص 216 - اظهارات خانم الف. غ. متولد 1340 : من سی سال با خانواده چ. دوست هستم. م. خانم که دخترانش نقل میکردند که از وقتی از مکه برگشته نماز نمیخواند و بدون جوراب به خیابان میرود و وسایل منزل را به دیگران میدهد و حواسپرتی و آلزایمر دارند. البته من خودم نیز دیده بودم که حتی چندبار نیز با من که صحبت میکرد مرا نمیشناخت و آلزایمر داشت. ایشان از وقتی که از مکه برگشته بود، اینطوری شده بود.) (ص 217 - اظهارات آقای م. الف. متولد 1340 : من 5 - 6 سال قبل جهت پرستاری خانم م. و شوهرش از تهران به ارومیه آمدم و پرستار ایشان شدم. خانم که از مکه آمدند، مقداری مشکل داشتند و برخی اوقات بدون دلیل بیرون میرفت. پسرش نیز مقداری مشکل فکری و عقلی دارند و حج ایشان فکر کنم سال 1384 بود و موقع معامله که 4 - 5 سال پیش بود فکر کنم سال 1386 بود که معامله انجام شد. من پرستار ایشان بودم و ایشان مشکل عقلی داشتند. برخی اوقات جوراب پایش نمیکرد و نمازش یادش میرفت و به زور حمام میرفت و هوش و حواس درستی نداشتند. مسیر را اشتباه میرفت و من تا دو سال پیش در منزل آنها کار میکردم و حقوق میگرفتم و خانم محجور بودند.) (ص 218 - اظهارات آقای م.ت. متولد 1320 - من موقع معامله حضور داشتم و مرحوم خانم م. با پسرش آمدند که در سال 1385 بود و معامله کردند. خانم مذکور سرحال بود و سالم و عاقل بودند. با هم فروختند. در خصوص عقل و رشد خانم، من مطمئن به شعور و عقل سالم وی بودم. وی موقع معامله سالم بودند و مشکلی نداشتند و آن موقع مشاور املاک برادر خریدار به نام الف. بود و من در بنگاه کار میکردم و ناظر و شاهد معامله بودم.) (ص 219 - 220 - اظهارات آقای م. ف. متولد 1344 : من در معامله حضور نداشتم. خانم م. چند بار به مغازه م.ن. آمدند و پیشنهاد فروش ملک خود را دادند که 4 - 5 بار دیدم م. به من پیشنهاد خرید داد. پول نداشتم. حاج خانم م. باوقار بود. من علاقه صحبت با وی داشتم و مثل مادرم بود و چند بار با وی صحبت کردم. هیچ علائمی از حجر و بیعقلی در وی ندیدم.) (ص 221 - اظهارات آقای الف. ج. متولد 1342 : من در بنگاه م. بودم که عسل آورده بودم و موقع معامله حضور داشتم. من هیچ علائمی از بیعقلی و سفاهت در خانم م. ندیدم و پسرش در کنارش بود و با همدیگر معامله کردند و حالت عادی و سالم بود و مشکلی نداشت.
سپس خواهان آقای م.م. اظهار داشتند: {(شهادت شهود طرف مقابل را قبول ندارم و آقای الف. ن. همیشه با دختران خانم م. در منزل آنها کار میکند و حتی مسائل شرعی را رعایت نمیکند) و خانم خ. وکیل تجدیدنظرخواهان اظهار داشتند (متاسفانه آقای م. با توهین به موکلین و آقای الف. از شهود تعرفهای موکلین قصد فرار از واقعیت امر اثبات زوال عقلی را دارند و اظهارات ایشان کذب محض میباشد. عدم رعایت مسائل شرعی چه چیزی میتواند باشد که به هیچ صورت قابل قبول نمیباشد.)}
دادرس پرونده در مورخ 91/9/9 در وقت فوقالعاده نسبت به خارجنویسی پروندههای مورد مطالبه تمهید نموده است. (ص 228 و 229 ) پرونده کلاسه --- ت واصل که در جوف آن پروندههای کلاسه --- و 1502 و 1503/85/11 دادگاه عمومی حقوقی ضمیمه میباشد، به شرح ذیل تلخیص میشود: در تاریخ 1385/09/18 آقایان م.م. و ر.م. دعوایی به خواسته الزام خواندگان به تنظیم سند رسمی انتقال و تحویل مبیع مقوم به 47 میلیون ریال به طرفیت س.چ. و خانم م.ر. مطرح که در تاریخ 85/6/26 به موجب قرارداد شماره 16954 - 1385/06/26 شش دانگ یک باب خانه دارای پلاک ثبتی باقیمانده... فرعی از... فرعی از... اصلی بخش یک ارومیه را از خواندگان خریدهاند و تقاضای تنظیم سند رسمینمودهاند. آقای س.چ. دعوی متقابل فسخ معامله به لحاظ غبن فاحش در معامله قرارداد شماره 16954 - 1385/06/26 را در تاریخ 1385/12/24 مطرح نموده که پرونده مذکور نیز ضمیمه است. (کلاسه پرونده 1503/85/11 ) و دعوایی دیگر متعلق به خانم ن.چ. به قیومت از ب. م.ر. اقامه به طرفیت آقایان م.م. و ر.م. به خواسته دعوی تقابل پرونده کلاسه --- /85 را به خواسته بطلان معامله قرارداد شماره 16954 - 1385/06/26 به دلیل حجر خواهان در تاریخ 1385/12/23 مطرح نمودند که نسبت به دعاوی فوق قرار توامان رسیدگی صادر و نهایتا طی دادنامه شماره --- و 1311 و 1312 مورخ 86/10/24 با استدلال مندرج در دادنامه دعوی خواهانهای اصلی را وارد دانسته و خواسته خواهانهای دعوی تقابل را غیر وارد تشخیص و رد مینماید.{اساس استناد و استدلال در گزارش قید نگردیده.} و نسبت به رای صادره اعتراض میشود و شعبه --- تجدیدنظر استان طی دادنامه شماره --- مورخ 1387/03/11 پرونده کلاسه --- /8 / ت اعتراض معترضین را رد مینماید و رای بدوی را تایید{اساس استناد و استدلال در گزارش قید نگردیده.} و طی دادنامه شماره --- مورخ 1387/10/15 پرونده کلاسه --- ت رای تصحیحی صادر مینماید. سپس خانم ن.چ. به قیومت از ب. م.ر. اعاده دادرسی اقامه نسبت به دادنامه شماره --- - 1387/03/11 پرونده کلاسه --- /8 در تاریخ 1388/02/01 تقدیم به طرفیت آقایان م.م. و ر.م. به استناد صدور حکم حجر توسط شعبه ششم دادگاه عمومی ارومیه، دادگاه شعبه هشتم تجدیدنظر استان قرار قبولی درخواست اعاده دادرسی را صادر مینماید ( 1388/04/27 ) سپس شروع به رسیدگی مینماید که موضوع اعتراض ثالث آقایان م.م. و ر.م. نسبت به حکم حجر در این دادگاه مطرح و دادگاه شعبه هشتم تجدیدنظر استان تصمیم میگیرد که به محض مشخص نمودن نتیجه رای این دادگاه، در خصوص موضوع اعاده دادرسی اتخاذ تصمیم نماید. پرونده حکایت دیگری ندارد. دفتر از آمار کسر و به شعبه پنجم محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی اعاده گردد.
تصویر (ص 232 ) دادنامه بدوی شماره 1310 لغایت 1312 مورخ 1386/10/24 شعبه یازدهم دادگاه عمومی ارومیه مضبوط است. (تصاویر ص 231 ) دادنامه تجدیدنظر شماره 302 مورخ 1387/03/11 و (ص 230 ) دادنامه تصحیحی تجدیدنظر شماره 4200719 مورخ 1387/10/15 از شعبه هشتم تجدیدنظر استان تجدیدنظر مضبوط است.
تصویر (ص 234 ) صورتمجلس اجلاس فوقالعاده دادرسی شعبه هشتم دادگاه عمومی ارومیه مورخ 86/8/17 (در پرونده کلاسه --- خانم ن.چ. در تاریخ 1385/09/15 اعلام داشته که مادرش م.ر. مدت چهار سال است که بیمار بوده و دچار زوال عقلی شده، تقاضای نصب امین اموال نموده است.) و تصویر (ص 233 ) دادنامه بدوی شماره 1844 مورخ 1385/12/05 شعبه هشتم دادگاه عمومی ارومیه مبتنی خانم ن.چ. بر انتصاب امین اداره اموال ب. م.ر. مضبوط است.
تصویر (ص 237 ) صورتمجلس اجلاس دادرسی مورخ 1386/04/23 شعبه یازدهم دادگاه عمومی ارومیه پروندههای کلاسه --- و 1502 و 11/1089/85 در دعوای الزام خواندگان به تنظیم سند رسمی انتقال و تحویل مبیع و در دعوی متقابل فسخ معامله به لحاظ غبن فاحش در معامله و دعوایی دیگر به خواسته دعوی تقابل بطلان معامله قرارداد شماره 16954 - 1385/06/26 به دلیل حجر خواهان که نسبت به دعاوی فوق حسب گزارش صدرالذکر قرار توامان رسیدگی صادر شده در (ص 235 ) شعبه یازدهم دادگاه عمومی ارومیه اتخاذ تصمیم مینماید که موضوع اعتراض ثالث آقایان م.م. و ر.م. نسبت به حکم حجر مطروحه تا اتخاذ تصمیم در پرونده مذکور که موثر در تصمیمگیری در این پرونده است. وقت نظارت مقرر است. تصویر (ص 248 ) قرار دادگاه در مورخ 1388/04/27 شعبه هشتم تجدیدنظر استان در قرار قبولی درخواست اعاده دادرسی است، مضبوط است.
شعبه پنجم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در وقت فوقالعاده دادرسی مورخ 1392/01/17 (ص 271 ) اتخاذ تصمیم را چنین اعلام نمودند: با توجه به مفاد تصمیم مورخ 1391/11/07 این دادگاه و موثر بودن نتیجه پرونده کلاسه --- شعبه هشتم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در تصمیمگیری این دادگاه و جریانی بودن و عدم صدور رای پرونده یاد شده در دادگاه مذکور حسب اعلام مورخ 1391/11/24 مقرر است دفتر وقت احتیاطی تجدید شرحی به دادگاه محترم یاد شده مرقوم و اعلام شود در صورت منتهی شدن به صدور رای، تصویری از دادنامه کلاسه مرقوم را جهت بهرهبرداری قضایی بدین دادگاه ارسال نمایند. در دادنامه صادره 00279 - 1392 مورخ 1392/03/16 (ص 280 و 281 ) در قسمتی از آن ابراز شده (پرونده کلاسه --- شعبه هشتم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی اعاده دادرسی از دادنامه شماره --- مورخ 1387/03/11 صادره از آن دادگاه) صدور قرار رد دعوی خانم ن.چ. از بابت بطلان معامله که موضوع دادنامه مورد اعاده دادرسی منصرف از موضوع حجر بانوی مشارٌالیها میباشد.
شعبه پنجم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی در وقت فوقالعاده دادرسی مورخ 1392/03/13 (ص 279 ) ختم دادرسی را اعلام و اقدام به صدور رای (ص 275 لغایت 279 ) نموده در دادنامه صادره 00279 - 1392 مورخ 1392/03/16 (ص 280 و 281 ) اجمالا با اشعار به تحولات پرونده و موجه دانستن اعتراض معترضین ثالث از سوی دادگاه بدوی که به نقض دادنامه اصلی 870385 مشعر بر تاریخ شروع حجر خانم م.ر. از مورخ 1384/06/10 بوده، تاریخ شروع حجر مشارٌالیها را سال 1386 اعلام و نیز اعتراض معترضین ثالث نسبت به اصل حجر را مردود اعلام شده است. نظر به اینکه قبلا طی دادنامه شماره دادنامه شماره --- - 90 مورخ 1390/06/24 (ص 143 ) اعتراض به رای بدوی از سوی وکیل تجدیدنظرخواهان با رد مدافعات وکیل تجدیدنظرخواهان دادنامه معترضٌعنه به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی تایید گردیده و در مقام فرجام بر آمده و منتهی به دادنامه نقضی شماره 00552 - 1390 مورخ 1390/12/14 از شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور شده، نقائص رای را معلوم نموده و نقایص رای را در شش بند در جریان دادرسی بدوی مغفول مانده که در اجرای ماده 199 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی بهمنظور رفع نقص به دادگاه بدوی ارسال و پس از تکمیل تحقیقات موردنظر دیوانعالیکشور، پرونده مجددا به این دادگاه اعاده شده و پس از وصول پرونده در جهت تکمیل تحقیقات اشاره شده در اجرای بند د رای شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور که مشعر بر این امر بوده که پرونده کلاسه --- راجع به تقاضای اعاده دادرسی از حکم حجر بوده که بدان اشاره شده که مورد مطالبه و ملاحظه واقع نشده که با ملاحظه خلاصه مفید مستخرجه آن که شعبه هشتم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی به حکایت مندرجات ص 248 پرونده مطابق تصمیم مورخ 1388/04/27 با ملاحظه مدارک و مستندات نهایتا قرار قبولی اعاده دادرسی صادر نموده و متعاقب آن دادگاه مذکور اعلام نموده رسیدگی به اعاده دادرسی مطروحه تا تعیین تکلیف قطعی موضوع حجر خانم م.ر. متوقف گردیده و اعاده دادرسی در ارتباط با موضوع محکومیت تحویل مبیع و الزام به تنظیم سند رسمی است. بنا به شرحی که مبسوطا بیان گردیده، با ملحوظ داشتن نتایج حاصله از تحقیقات موردنظر شعبه --- دیوانعالیکشور به لحاظ عدم ارائه دلیل ناقض رای بدوی، مستندا به مواد 358 و بند الف مواد 405 و 408 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، ضمن رد تجدیدنظرخواهی وکیل مشارٌالیهم دادنامه تجدیدنظر خواسته را تایید و استوار مینماید. رای صادره ظرف بیست روز قابل فرجام است.
دادخواست فرجامی در مقام اعتراض از رای تجدیدنظر از سوی وکیل خواندگان بدوی خانم م.خ. تقدیم شده است. اجمالا درخواست صدور حکم به نقض رای تجدیدنظر را خواستار گردیده است. این دادخواست به شماره 0040 - 39 مورخ 1392/05/20 ص 295 ثبت و متعاقب ابلاغ تبادل لوایح بدین شعبه ارجاع گردیده است. دادخواست و لایحه فرجامی و لایحه تبادل وکیل فرجامخواندگان حین شور قرائت میگردد.
نظریه عضو ممیز اوراق و پرونده:
آن قسمت از رای مسبوق این شعبه (شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور) طی دادنامه شماره --- - 90 مورخ 1390/12/14 نقائص رای را معلوم نموده و دادنامه تجدیدنظرخواسته را نقض نموده است. (نظریه اولیه پزشکی قانونی ( 1385/10/30 ) که با نفی اختلال شناختی و رفتاری بانوی مربوطه بهعنوان نوعی جنون مبنای صدور رای به تعیین امین واقع شده با نظریه کمیسیون پزشکی 1387/06/10 تفاوت فاحشی به آن اندازه نداشته تا موجب تلقی درجاتی از اختلال شناختی ذکر شده در نظریه به رفتار جنونآمیز گردد و این امر ایضاح موضوع را میطلبیده تا با استیضاح از پزشکان مربوطه چگونگی تشخیص و نظریه تشریح گردد. رسیدگی به تمامی موارد مرقوم علاوه بر این که متکی به حکم ماده 200 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی بوده به رعایت وظیفه موضوع مواد 199 قانون مرقوم و 14 قانون امور حسبی ضرورت داشته است. علیهذا به استناد بند 5 ماده 371 قانون آیین دادرسی فوق با نقض دادنامه فرجامخواسته رسیدگی را وفق بند الف ماده 401 قانون مزبور به دادگاه صادرکننده رای منقوض ارجاع مینماید که طبق بند الف ماده 405 قانون یاد شده اقدام به رسیدگی و رفع نقائص نموده با توجه به نتایج حاصله از رسیدگیهای یاد شده، انشاء رای نماید.
تمهیدات قانونی و قضایی لازم اعمال نگردیده، واجد اعمال مقررات نقض است. خصوصا با عنایت به تنافی گواهی پزشکی قانونی به شماره 21117 /م/ 10 - 1385/10/30 (تصویر ص 112 ) گواهی نموده ب. م.ر. از حدود چهار سال قبل دچار زوال عقلی مربوط به سن و تظاهر اختلال شناختی و رفتاری شده است که متصل به صغر نبوده و جنون تلقی نمیگردد. ولی قادر به تصمیمگیری و اداره امور خویش نمیباشد و در استعلام مجدد از گواهی پزشکی قانونی جهت احراز واقع به کمیسیون تخصصی روانپزشکی ارجاع و به شماره 11234 /م/ 10 - 1387/06/10 تصویر ص 133 گواهی نموده: مورد معرفی 72 ساله میباشد و علیرغم صدور گواهی اخیر از جانب پزشکی قانونی نظریه اعضاء کمیسیون: مدارک و سوابق پزشکی بررسی شدند. بر این اساس نامبرده در حال حاضر دچار درجاتی از اختلال شناختی و رفتارهای جنونآمیز {سایکوتیک} میباشد که حداقل از حدود سه سال قبل شروع گردیده است و قادر به اداره امور خویش نمیباشد.) و با عنایت به گواهی شهود و عدم امعان توجه به صلاحیت گواهان و لزوم توجه به جهات اجتماع و قدر متیقن و یا تنافی اظهارات شهود در اجلاس دادرسی سوم پرونده در مورخ 1391/04/20 (ص 222 ) که دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده و صورتجلسه گردیده، شهادت شهود در صفحات 216 لغایت 221 است.
لذا دادنامه فرجامخواسته شماره 00279 - 1392 مورخ 1392/03/16 صادره از شعبه پنجم محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان ناقص است و واجد نقض است. علیهذا به استناد بند 2 و 3 و 5 ماده 371 قانون آیین دادرسی فوق عقیده به نقض دادنامه فرجامخواسته دارم.
توجها به تمهیدات دادرسی مبنای حکم:
به تجویز ماده 356 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و به استناد ماده 250 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (در هر مورد که رسیدگی به دلایلی از قبیل تحقیقات از مطلعین و گواهان یا معاینه محلی و یا هر اقدام دیگری که میبایست خارج از مقر دادگاه رسیدگیکننده به دعوا انجام گیرد و مباشرت دادگاه شرط نباشد، مرجع مذکور به دادگاه صلاحیتدار محل نیابت میدهد تا حسب مورد اقدام لازم معمول و نتیجه را طی صورتمجلس به دادگاه نیابت دهنده ارسال نماید.) قانون موارد مباشرت مستقیم (راسا) را معلوم نموده، حتی به صریح ماده 354 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (قرار تحقیق و معاینه محلی در دادگاه تجدیدنظر، چنانچه محل اجرای قرار در شهر دیگر همان استان باشد، دادگاه میتواند اجرای قرار را از دادگاه محل درخواست نماید.) حتی با هدف ترک نیابت قضایی استناد به تبصره ماده 354 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی بلاجواز است. زیرا تاثیر اسناد رسمی و تحقیقات مرجع قضایی با تاثیر تحقیقات مرجع غیرقضایی هویداست. اولا: نص و مصرح قانونی که تحقیقات قضایی (غیر انتظامی پلیس) و مرجع قضایی حصول نیابت قضایی را بلااعتبار و یا تقسیم به موثوق و غیرموثوق نماید، در مصرحات قانونی وجود ندارد. ثانیا: در منابع معتبر اسلامی و منابع فقهی امر مسلمی است که (کتاب قاض الی قاض حجه) مکتوبات بالمباشره قضات در حدود صلاحیتشان (همانند نیابت) برای یکدیگر خصوص در امر تحقیقات استبان احوال اشخاص و استبان ماوقع امور حجت و دلیل و برهان است. (تسری تحقیقات انتظامی موضوع تبصره ماده 15 قانون آیین دادرسی کیفری (گزارش ضابطین در صورتی معتبر است که مورد وثوق و مورد اعتماد قاضی باشند.) متمایز از تحقیقات قضایی مورد مباشرت دادرسان نیابت گیرنده است.) ثالثا: تبصره ماده 354 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی که مصرح است (در مواردی که مبنای رای دادگاه فقط گواهی یا معاینه محل باشد) عنوان توثیق و غیرتوثیق حادث میشود.{فحوای مواد 290 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، تبصره ماده 354 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و ماده 153 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی}
از حیث موازین ابلاغ و موازین احکام حضوری و غیابی و موازین اقامتگاه و موازین شمول تجدیدنظر و فرجامی نسبت به کسانی که درخواست اعتراضی ننمودهاند، در دادخواست (ص 9 ) اسامی خواندگان به شرح برگه جداگانه قید شده و در ورقه جداگانه (ص 4 و 5 و 246 ) اسامی ورثه ب. م.ر. به اسامی آقایان و خانمها ح. -س. - ک. - س. - س. - ن. - الف. - الف. - م. - ن. شهرت همگی چ. از سوی وکیل خواهان اعلام شده با یک آدرس؛ اولا: گواهی انحصار وراثتی مشاهده نگردید. بلکه استناد به اعلامیه خانم ن.چ. به شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان که به شماره 4200882 مورخ 1388/07/20 ثبت شده نمودهاند (ص 3 و 133 ) و خوانده خانم ن.چ. در جریان اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 40 و 41 ) اظهار نموده:{(در جریان گواهی انحصار وراثت و اخذ وکیل جهت دفاع هستیم.) ثانیا: کلیه اسامی ابرازی بهعنوان وراث در دادگاه بدوی وکیل معرفی ننمودهاند. بلکه در مرحله تجدیدنظرخواهی بعضی از وراث به وکیل وکالت دادهاند. وکیل خواندگان بدوی خانم م.خ. به انضمام امضای دادخواست تجدیدنظرخواهی (ص 124 ) از دادنامه بدوی ابراز وکالت نمودهاند. تصویر وکالتنامه (ص 119 ) با اینکه وکیل خواهان اذعان نموده وکیل خواندگان از همه وراث وکالت ندارد، در لایحه دفاعی وکیل تجدیدنظرخوانده آقای الف. ش. در مورخ 1390/04/19 (ص 136 لغایت 138 ) مشعر بر:{(طبق انحصار وراثت، وراث ب. ده نفرند که دو نفر ح. و ک.چ. تجدیدنظرخواهی ننمودند.)} لذا دادنامه بدوی متضمن رای ماهوی نسبت به خواندگانی که در دادگاه بدوی حضور نیافتهاند رای غیابی بوده است.{ماده 304 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی- در صورتی که خواندگان متعدد باشند و فقط بعضی از آنان در جلسه دادگاه حاضر شوند و یا لایحه دفاعیه تسلیم نمایند، دادگاه نسبت به دعوا مطروحه علیه کلیه خواندگان رسیدگی کرده سپس مبادرت به صدور رای مینماید، رای دادگاه نسبت به کسانی که در جلسات حاضر نشده و لایحه دفاعیه ندادهاند و یا اخطاریه، ابلاغ واقعی نشده باشد غیابی محسوب است.} آرای دادگاه بدوی شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی ارومیه (خانواده) به شمارگان دادنامه شماره --- - 1388 مورخ 1388/09/08 (ص 15 ) که در شکل دعوی اعلام رای نمودند و طی دادنامه شماره --- - 1390 مورخ 1390/01/25 (ص 90 و 91 ) در ماهیت دعوی اعلام رای نمودند، نسبت به خواندگانی که در هیچیک از جلسات دادگاه حاضر نشده و به طورکتبی نیز دفاع ننموده باشد و یا اخطاریه ابلاغ واقعی نشده باشد، رای غیابی بوده است. {ماده 303 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی - حکم دادگاه حضوری است مگر این که خوانده یا وکیل یا قائممقام یا نماینده قانونی وی در هیچیک از جلسات دادگاه حاضر نشده و بهطورکتبی نیز دفاع ننموده باشد و یا اخطاریه ابلاغ واقعی نشده باشد.} ثالثا: تمهیدات اعمال نیابت از سوی دادگاه تجدیدنظر به دادگاه بدوی متعاقب نقض دادنامه تجدیدنظری از سوی شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور طی دادنامه شماره --- - 1390 مورخ 1390/12/14 که دادنامه تجدیدنظرخواسته شماره --- - 1390 مورخ 1390/06/24 (ص 143 ) شعبه پنجم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی را نقض نموده است و در جریان نیابت از دادگاه تجدیدنظر دادگاه بدوی وقت دادرسی 91/4/20 قرار استماع شهادت شهود مقرر نموده و وقت دادرسی به وکیل خواندگان خانم م.خ. (ص 204 ) و به خواندگان آقایان ح.چ. (ص 205 ) و ک.چ. (ص 206 ) ابلاغ گردیده است، موجب حضوری تلقی گشتن رای دادگاه بدوی{ دادنامه شماره --- - 1390 مورخ 1390/01/25 (ص 90 و 91 )} که مسبوقا صادر گردیده، نخواهد شد. لذا عنوان حضوری رای بلاوجه است. رابعا: محل اقامتگاه سایر وراث را خانم ن.چ. متعدد اعلام نموده است. در اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 خانم مذکور اجمالا ابراز نموده آدرس خواندگان متفاوت است. (ص 38 ) خامسا: به وقت مقرر دادرسی مورخ 1388/09/08 (ص 13 ) منعقد با عنوان عدم حضور خواندگان {با فقدان اعتبار قانونی ابلاغ استنادی عنوان عدم حضور بلاوجه قانونی است} اتخاذ تصمیم در اخیر اجلاس از سوی دادرس محترم پرونده مورخ 1388/09/08 ختم دادرسی را ابراز نمودهاند و طی دادنامه شماره --- - 1388 مورخ 1388/09/08 (ص 15 ) در شکل دعوی اعلام رای نمودند و جهت اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 صدور یک ورقه اخطاریه (ص 32 ) جهت ابلاغ وقت دادرسی به خواندگان متعدد بلااعتبار است. (وقت دادرسی جهت کلیه خواندگان موصوف در یک برگ (ص 32 ) ابلاغ به احد از خواندگان گردیده است.) در اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 38 لغایت 41 ) منعقد با حضور احد از خواندگان خانم ن.چ. و عدم حضور مابقی خواندگان{با فقدان اعتبار قانونی ابلاغ استنادی عنوان عدم حضور بلاوجه قانونی است. عدم اعتبار اخطاریه به کلیه خواندگان موصوف در یک برگ ابلاغیه صادره (ص 32 )} حتی احد از خواندگان خانم ن.چ. اجمالا ابراز نموده آدرس خواندگان متفاوت است. (ص 38 )} سادسا: دادگاه پذیرفته که لزوم ابلاغ جداگانه به هر یک از اشخاص دارد. لذا جهت اجلاس دادرسی دوم پرونده در مورخ 1391/04/20 (ص 207 ) موضوع قرار استماع شهادت شهود وقت به وکیل خواندگان خانم م.خ. (ص 204 ) و به خواندگان اصیل فاقد وکیل آقایان ح.چ. (ص 205 ) و ک.چ. (ص 206 ) اخطاریه صادر نموده است. سابعا: با اینکه وکیل خواهان اذعان نموده وکیل خواندگان از همه وراث وکالت ندارد، در لایحه دفاعی وکیل تجدیدنظرخوانده آقای الف. ش. در مورخ 1390/04/19 (ص 136 لغایت 138 ) مشعر بر:{(طبق انحصار وراثت وراث ب. ده نفرند که دو نفر ح. و ک.چ. تجدیدنظرخواهی ننمودند) (ایراد به سمت وکیل و دادخواست تجدیدنظری در قسمت ستون تجدیدنظرخواهان گرفتهاند)} ثامنا: از حیثیت اشخاص، علیالاصول کسانی حق اعتراض نسبت به رای تجدیدنظر در مقام فرجامخواهی را دادند که طرف قضیه رای معترضٌعنه بوده باشند و این امر مستند به مواد 357 و 404 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی است که رای تجدیدنظر و رای فرجامی (به غیر از طرفین دعوی یا قائممقام آنان، کس دیگری نمیتواند در مرحله تجدیدنظر وارد شود) یا (رای فرجامی دیوان نمیتواند مورد استفاده غیر طرفین فرجامخواهی قرار گیرد) لکن مصرحات اصول رسیدگی مبتنی بر آن است. ماده 359 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (مگر در مواردی که رای صادره قابل تجزیه و تفکیک نباشد که در این صورت نسبت به اشخاص دیگر هم که مشمول رای بدوی و تجدیدنظرخواهی نکردهاند تسری خواهد داشت.) و ماده 404 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (رای فرجامی دیوانعالیکشور نمیتواند مورد استفاده غیر طرفین فرجامخواهی قرار گیرد مگر در مواردی که رای یاد شده قابل تجزیه و تفکیک نباشد که در این صورت نسبت به اشخاص دیگر هم که مشمول رای فرجامخواسته بوده و درخواست فرجام نکردهاند تسری خواهد داشت.) (عنوان ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری 1290 و عناوین مواد 520 و 570 قانون آیین دادرسی مدنی 1318 ) و ملاک عناوین بند یک ماده 257 قانون آیین دادرسی کیفری 1378 (هرچند محکومٌعلیه درخواست تجدیدنظر نکرده) و قاعده استلزام حکومت بر مواد 359 و 404 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی 1379 مینماید، سبب آن عدم تحقق تجزیه و عدم اعتبار وقوع انفکاک در این نوع از شکایات و دعاوی است. بر حسب قاعده استلزام هرچند طرف دعوی تجدیدنظرخواهی واقع نشده با این که طرف شکایت یا دعوی بدوی بوده، رای مترتب به قدرالسهم وی بوده است و صحت حمل عنوان (طرفین دعوی) مذکور در مواد 334 و 378 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی را دارد. زیرا در جریان دعوی، مخاطب در دعوی بودهاند. لذا در اینگونه امور در مواجه با استلزام تمکنی جهت استیفاء از اصل عدم تداخل اسباب و مسببات نمیباشد. همانند سبق وقوع احکام اشاعه نسبت به مال مشاعی متفقعلیه متداعیین پرونده باشد. (حکم ماده 571 قانون مدنی) و یا احکام میراث و یا احکام حجر و عدم حجر مورث به همین کیفیت مادام که دلیلی قاطع بر انحلال شرکت ملکی واقع نشده، استصحاب حکم اشاعه نسبت به قدرالسهم حکومت مینماید که این امر مبین عدم وقوع و یا عدم اثبات تجزیه و تفکیک در مال مشاعی و تبعا در دعوی است. بر حسب قاعده استلزام هرچند تقویم نصاب دعوی قابل تجدیدنظرخواهی و یا قابل فرجامخواهی باشد، با این که طرف دعوی بدوی بوده، لکن اعتراض ننموده و دیگری اعتراض نموده، رای مترتب به قدرالسهم وی نسبت به دیگری در این وضع واجد تسری است؛ زیرا معد تجزیه و انفکاک نیست. همینکه معدات ندارد، لذا منافات دارد و دادرسان باید قلع مواد تنافی در رای را جهت اعمال قاعده (مقتضی موجود مانع مفقود) معد نماید و رای مسبوق به ضرر وی میباشد و صحت حمل عنوان (طرفین دعوی) مذکور در مواد 334 و 378 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی را داشته باشد و در جریان دعوی مخاطب در دعوی بودهاند.
در نتیجه ایراد مندرج در لایحه دفاعی وکیل تجدیدنظرخوانده آقای الف. ش. در مورخ 1390/04/19 (ص 136 لغایت 138 ) مشعر بر:{(طبق انحصار وراثت، وراث ب. ده نفرند که دو نفر ح. و ک.چ. تجدیدنظرخواهی ننمودند.) و (ایراد به سمت وکیل و دادخواست تجدیدنظر در قسمت ستون تجدیدنظرخواهان گرفتهاند)} موثر در مقام تجدیدنظری و فرجامی نخواهد بود.
در ماهیت:
اجمالا مدعیات وکیل خواهانهای مدعی نفی حجر:
به حکایت دادخواست آقایان م.م. و ر.م. با وکالت آقای الف. ش. در مشروحه دادخواست ابراز شده اجمالا: بعد از انجام معامله فروشنده با تبانی با قیّمه و پسرش تقاضای حجر ب. م.ر. را با اخذ گواهی پزشکی قانونی نموده که حکم حجر وی صادر شده است. تقاضای رسیدگی مجدد به موضوع را با تحقیق از شهود معامله جهت احراز سالم بودن بانوی مذکور در حین انجام معامله دارم. بانوی مذکور حین انجام معامله بسیار سرحال و از هر لحاظ سالم بوده و شخصا در بنگاه حاضر شده و در حضور شهود نسبت به امضا قرارداد اقدام نموده است و تمامی اقدامات با هدف فرار از ایفای تعهدات است. لذا اجمالا درخواست صدور حکم به محکومیت خوانده به: {(اعتراض ثالث نسبت به دادنامه شماره --- پرونده 870416 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه و دادنامه شماره --- - 1387 در پرونده شماره 000735 - 1387 شعبه ششم دادگاه عمومی حقوقی (خانواده) ارومیه)(احراز سالم بودن بانوی مذکور در حین انجام معامله) مآلا مردودی حجر حین معامله}را خواستار گردیده است. در اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 38 لغایت 41 ) وکیل خواهان اجمالا: {(امین اموال ب. م.ر. خانم ن.چ. است. موضوع دادنامه --- - 1385/12/08 شعبه هشتم دادگاه عمومی حقوقی ارومیه - ص 37 ) (لذا با وجود انتصاب امین اموال جهت ب. م.ر. نامبرده محجور نبوده است. انتصاب امین اموال در اجرای ماده 104 قانون امور حسبی صرفا به لحاظ عدم توان جسمانی است.)} در لایحه دفاعی وکیل تجدیدنظرخوانده آقای الف. ش. در مورخ 1390/04/19 (ص 136 لغایت 138 ) مشعر بر:{(تقاضای مطالبه پرونده تصادف منتهی به مرگ ب. م.ر. را نمودهاند و چرا در پرونده کیفری تصادف محجوریت وی را کتمان نمودند؟) (ورقه استشهادیه شهود حین معامله را که شخص ب. م.ر. سرحال و در کمال سلامتی بوده معرفی نمودند. (ص 134 )} در اجلاس دادرسی سوم پرونده در مورخ 1391/04/20 (ص 222 ) منعقد با عدم حضور وکیل خواهانهای بدوی آقای الف. ش. و حضور خواهان آقای م.م. تقاضای استماع شهادت شهود نموده و دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده و صورتجلسه گردید. سپس خواهان آقای م.م. اظهار داشتند:{(شهادت شهود طرف مقابل را قبول ندارم و آقای الف. ن. همیشه با دختران خانم م. در منزل آنها کار میکند و حتی مسایل شرعی را رعایت نمیکند)}
اجمالا مدعیات وکیل مدافع خواندگان مدعی حجر:
در اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 38 لغایت 41 ) منعقد با حضور احد از خواندگان خانم ن.چ. نسبت به خواسته دعوی خواهان دفاع نمود (ص 40 و 41 ): {(مادرمان ب. م.ر. محجور بوده است. از سال 1383 - 1384 مانند بچه بود. عقل او کار نمیکرد.) (موقع معامله، عقل وی سر جایش نبود.) (ما از اول حکم حجر خواسته بودیم. بعد از حکم امین اموال حکم حجر صادر شده است.) (مادرم محجور با زور وی را آوردند و امضا گرفتند و من حضور نداشتم. نمیدانم چطور امضا گرفتهاند. بعد هر چه خواستیم خواهانها فسخ کنند به سبب فقدان عقل مادرمان، قبول نکردند.) (بنگاهدار برادر خواهان است.) (اما در خصوص شهود فقط یک نفر آبدارچی بوده و حسب اظهارت س. برادرم شهود امضا کننده استشهادیه در حین معامله حضور نداشتند.) (مادرمان ب. م.ر. در سال 1388 به علت تصادف فوت کرد. چون عقلش سر جایش نبود، میرفت خیابان بدون اطلاع ما.) (پرونده فوت وی 259/88 شعبه --- بازپرسی و شعبه --- جزایی بود.)} در دادخواست تجدیدنظری در مقام اعتراض از رای بدوی موضوع دادنامه شماره --- - 1390 مورخ 13901/25 از سوی وکیل خواندگان بدوی خانم م.خ. تقدیم شده است. اجمالا درخواست صدور حکم به نقض دادنامه بدوی را خواستار گردیده است. در لایحه دفاعی/ایضاحی وکیل تجدیدنظرخواهان خانم م.خ. ضمن دادخواست (ص 120 لغایت 123 ) مشعر بر:{(استناد به گواهی پزشکی قانونی به شماره 21117 /م/ 10 - 1385/10/30 (تصویر ص 112 ) گواهی نموده: ب. م.ر. از حدود چهار سال قبل دچار زوال عقلی مربوط به سن و قادر به تصمیمگیری و اداره امور خویش نمیباشد. استعلام مجدد از گواهی پزشکی قانونی جهت احراز واقع به کمیسیون تخصصی روانپزشکی ارجاع و به شماره 11234 /م/ 10 - 87/6/10 (تصویر ص 133 ) گواهی نموده: مورد معرفی 72 ساله میباشد و علیرغم صدور گواهی اخیر از جانب پزشکی قانونی، نظریه اعضاء کمیسیون: مدارک و سوابق پزشکی بررسی شدند. بر این اساس نامبرده در حال حاضر دچار درجاتی از اختلال شناختی و رفتارهای جنونآمیز {سایکوتیک} میباشد که حداقل از حدود سه سال قبل شروع گردیده است و قادر به اداره امور خویش نمیباشد.) (استشهادیه محلی که به امضای همسایگان رسیده دلالت دارد که از حدود سال 1384 دارای اختلال حواس بوده است. ص 114 )(با عنایت به پاسخهای صریح پزشکی قانونی میبایست جهت مرحومه از سال 1384 قیم تعیین میگردید و نه امین و اشتباه دایره سرپرستی{و خانم ن.چ.} آیا میتواند تغییری در تاریخ شروع حجر مرحومه بوجود آورد؟ واضح است پاسخ منفی است.) (چه دلیلی داشته دادرس پرونده گواهیهای پزشکی قانونی از سال 1384 را قبول نفرمایند؟)} در اجلاس دادرسی سوم پرونده در مورخ 1391/04/20 (ص 222 ) منعقد با حضور وکیل تجدیدنظرخواهان خانم م.خ. ابراز داشت بعد از شهادت شهود معرفی میگردد و دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده و صورتجلسه گردید. در این لحظه خانم ن.چ. حاضر شدند و حضور س. را موقع معامله تایید کردند و وکیل و موکلش اظهار داشتند که شهودمان حاضر و تقاضای اخذ شهادت از آنها را داریم و دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده و صورتجلسه گردید. استماع شهادت شهود در صفحات 216 لغایت 221 است.{ مفصله اظهارات شهود حین شور قرائت میشود.} سپس خانم خ. وکیل تجدیدنظرخواهان اظهار داشتند: (متاسفانه آقای م. با توهین به موکلین و آقای الف. ز. از شهود تعرفهای موکلین قصد فرار از واقعیت امر اثبات زوال عقلی را دارند و اظهارات ایشان کذب محض میباشد. عدم رعایت مسائل شرعی چه چیزی میتواند باشد که به هیچ صورت قابل قبول نمیباشد.)
اصول رسیدگی ماهوی در موازین حجر:
مجوزات و معدات تعرض به جهات دیگر عبارتاند از:
اول: تبصره ماده 348 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی: (اگر درخواست تجدیدنظر به استناد یکی از جهات مذکور در این ماده به عمل آمده باشد، در صورت وجود جهات دیگر، مرجع تجدیدنظر به آن جهت هم رسیدگی مینماید.) ماده 377 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی: (در صورت وجود یکی از موجبات نقض رای، مورد تقاضای فرجام نقض میشود. اگرچه فرجامخواه به آن جهت که مورد نقض قرار گرفته، استناد نکرده باشد.) تبصره ماده 240 قانون آیین دادرسی کیفری: (اگر درخواست تجدیدنظر به استناد یکی از جهات مذکور در این ماده به عمل آمده باشد، در صورت وجود جهات دیگر مرجع تجدیدنظر میتواند به آن جهت هم رسیدگی مینماید.)
موازین تمیز سفاهت و جنون بعد از رشد و موازین خاص حجر (جنون - سفیه):
نظر به اینکه محجوریت شخص رفتار و تعاملات شخص از حیث تشخیص نفع و ضرر، صواب و خطا است؛ مادام که عرف بهعنوان مرجع ممیز رشد و حجر اشخاص در مقام تنفیذ و تنقیض موضوع محل مناقشه ابراز وضع شخص مورد ابتناء را مینماید که این امر موضوعیت دارد و هیات پزشکی قانونی از باب کارشناسی شهادت عرف را از باب نفع و ضرر، صواب و خطا تنفیذ مینماید که این امر نیز کاشفیت دارد. الف - وقوع معاملات مالی در نزد مامورین دولت با مامورین رسمی نمیتواند نافی اثبات حجر باشد. مجرد تنظیم و یا صدور اسناد اعم از رسمی و یا عادی کشف از صحت مشاعر نمینماید، آنچه موثر است (نفع و ضرر در امور مالی و حسن و قبح در امور اخلاقی) است. ب - فقدان اهلیت معاملی در هر زمان متوقع است و همان سند معاملی نزد اشخاص رسمی نمیتواند نافی حجر مقدمالوقوع و کشف موخرالوقوع باشد. ج - تمیز رشد و حجر اشخاص منوط به کیفیات رفتاری شخص مجردا از حیث نفع و ضرر یا صواب و خطاء است. همینکه شخص تمییزی فیمابین نفع و ضرر را ندهد و یا تمییزی فیمابین صواب و خطا ندهد، رشید محسوب نمیشود. حال چه مرتکب عقد یا ایقاعی شده باشد و یا نشده باشد موثر در مقام نمیباشد. با وجود قاعده فقهی (لا یضحی عمن فی البطن کتاب مستقصی المدارک مرحوم شریف کاشانی ص 259 )، قاعده فقهی (دلیل الشی فی الامور الباطنه یقوم مقامه - کتاب تحریر المجله مرحوم کاشف الغطاء ج 1 ص 46 ) امور باطنی مادام در معرض عموم بدان صواب و خطاء رفتاری و ضرر و نفع اعمال را مترتب میکنند مرجع تنفیذ و تنقیض صحت و زوال عقلی است. اناطه حجر به نقیصه عقلی است.{چه به صورت جنون و یا سفاهت} اناطهای بر کمالات عقلی (حسن و قبح) ندارد. ناظر به وضع (صواب و خطاء) است و منصرف از وصف (حسن و قبح عقلی) است. همینکه نقیصه عقلی کشف شد، احکام حجر و فقدان اهلیت معاملی بدان مترتب میشود. هرچند کشف حجر توام با تاخیر و یا مماطله و یا استنکاف از اعلام باشد، نافی اثبات حجر مقدمالوقوع نخواهد بود. (الغالب فی المقدرات الشرعیه التحقیق - کتاب القواعد و الفوائد مرحوم شهید اول ج 1 ص 361 ) لذا با اعمال تمهیدات قضایی و تحقیق و تحقق آن حین وقوع و یا حصول سبب حکم بدان مترتب میشود، هرچند کشف متاخر باشد. (کل حکم تعلق علی سبب یحصل حین حصل السبب - کتاب القواعد و الفوائد مرحوم شهید اول ج 1 ص 54 ) مماطله و امتناع تاثیری در حین وقوع و یا حصول سبب [زوال عقلی] ندارد و مادام که فیمابین اموری که موضوعیت دارند، با اموری که طریقت دارند در مقام اثبات مقرون باشند، دلیلی بر ترک اتباع آن نخواهد بود.
مضافا دعوی حجر دعوی غیرمالی است. (کل حکم شرعی یکون الغرض الاهم منه الاخره یسمی عباده او کفاره - کتاب - شهید اول القواعد و الفوائد ج 1 ص 34 ) (کل حکم شرعی یکون الغرض الاهم منه الدنیا یسمی معامله (همان منبع ص 35 )
بنا به جهات مرقوم ایرادات فرجامخواه موثر در مقام موضوع بند 3 ماده 371 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی میباشد و مواجه با ایرادات مقرر در ماده 371 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی شناخته میشود؛ فرجامخواهی را وارد اعلام و رای صادره نقض شود.
جهات نقائص:
نظر به اینکه استیضاح سبب دعوی و یا اعلام در قلمرو امور حسبی موثر در مقام است، سبب سفاهت متمایز از جنون است. با اینکه احکام جنون و احکام سفاهت مشترک در حکم حجر میباشند. با اینکه احکام تشخیص و تمیز در مقام دادرسی و صدور قرارهای اعدادی جنون و سفیه مشترک هستند، لکن در جهات عدیدهای متمایز میباشد و اصل عدم تداخل اسباب است. دادرسی مستلزم رسیدگی به سبب جهات {دعوی اعتراض ثالث}در جلسه رسیدگی است. (ماده 200 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی) اجمالا در مدعیات وکیل خواهانهای مدعی نفی حجر{ در دادخواست (جهت احراز سالم بودن بانوی مذکور در حین انجام معامله را دارم بانوی مذکور حین انجام معامله بسیار سرحال و از هر لحاظ سالم بوده) لکن در اجلاس اول دادرسی در مورخ 1389/01/21 (ص 38 لغایت 41 ) وکیل خواهان اجمالا: (لذا با وجود انتصاب امین اموال جهت ب. م.ر. نامبرده محجور نبوده است. انتصاب امین اموال در اجرای ماده 104 قانون امور حسبی صرفا به لحاظ عدم توان جسمانی است.)
2 - ضرورت استیضاح شهود به هر یک از عناوین و اسباب سفاهت یا جنون است. التفات به تحقیقات لازم با هدف تمهید تحقیق وضعیت محجور را از حیث وضعیات خصوصیات حول عناصر اصلی، اول - آیا دچار عقبماندگی ذهنی شده و یا رفتارهای غیرمتعارف نسبت به وضع سابق خود دارد یا بعد از رشد همین وضعیت را داشته است؟ با ذکر جزئیات؛ دوم - آیا قادر به اداره امورات خویش راسا ازجمله امور احوالی و امور مالی میباشد یا خیر؟ از چه موقع متوجه موضوع شدهاند؟ و از چه موقع زمانی ناظر یا امین و یا مشاور و یا وکیل در جریان امور وی مداخله مینمودهاند؟ با تدقیق در {آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف نفع و ضرر} و {اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف نفع و ضرر} معتمدین شغلی وی ا مالی این شخص محجور کیستند؟ با ذکر جزئیات آدرس معرفی{متعاقبا دادگاه از همین اشخاص متعمد شخص محجور با قید احکام تزکیه و تعدیل شهود تحقیق و در فقدان شرایط صلاحیت گواه با عنوان مطلع تحقیق مینماید.}؛ سوم - زمان دقیق این رخداد عقبماندگی ذهنی و یا دچار رفتارهای غیرمتعارف از چه مقطع زمانی است؟ و فیمابین زمانی که شما این ابتلای را از ایشان مشاهده کردید{اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف} و آخرین زمانی که شما قبل از این ابتلای ایشان را مشاهده کردهاید چه فاصله زمانی است؟{آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف} با ذکر جزئیات؛ چهارم - آیا ضرر و نفع در امور مالی خود را تشخیص میدهد و آیا صواب و خطا و نیز حسن و قبح اخلاقی را تشخیص میدهد؟ اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف و آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف {در صواب و خطا اخلاقی و نفع و ضرر امور مالی}را معلوم دارند با ذکر جزئیات؛ پنجم - آیا از خانواده ایشان (منسوبین خونی و زنی اعم از مادر و پدر و یا برادران و خواهران و یا فرزندان) دارای عقبماندگی ذهنی و یا رفتارهای غیرمتعارف بودهاند و یا میباشند و یا بیاطلاع هستند؛ ششم - اسناد تعهدات مالی (شغلی و یا کاری و یا مالی و یا بانکی) وی را چه کسی امضا مینموده است؟ از چه زمانی خود شخص محجور مداخله ننموده است؟ از چه موقع متوجه موضوع شدهاند؟ اگر ایشان محجور است چه کسی امضا نموده؟ {خود ایشان یا کسی که تفویض اختیار از قبل به وی شده بود و یا ولی و یا امین و یا قیّم ایشان چه کسی نمایندگی امور وی را مینموده است؟}؛ هفتم - طی این مدت امورات مالی وی چگونه نظارت میشده؟ آیا مشاوری و امینی وکیلی در جریان امور وی مداخله مینموده یا خیر؟ از چه موقع زمانی ناظر یا امین و یا مشاور و یا وکیل در جریان امور وی مداخله مینمودهاند؟ نام آن اشخاص چیست؟ هشتم - استیضاح (معتمدین غیر ذینفع) حاضر و یا مسئول در تنظیم اسناد عادی یا رسمی و یا تجارتی (چک - سفته و غیره) در استیضاح معتمدین در خصوص اصل ماوقع و احاطه آگاهی و بصیرت در اراده و عمل که انتقالدهنده (شخص محجور) آگاه بر اقدامات خود بوده است یا خیر؟ و نیز از سران دفاتر اسناد رسمی که در تنظیم سند از فرد معتمد گرفته یا خیر؟ و استیضاح تنظیم اسناد در نزد وی.
3 - ضرورت تحقیق محلی با اعزام اکیپ لااقل بیش از سه تن مامورین مجرب فنی و مورد توثیق و معتمد و واجد شهرت حسن سابقه کاری که امکان تبانی نرود، به محل زندگی و محل کار شخص محجور و تحقیق محلی از محل سکونت و از اقربای سببی و نسبی شخص محجور با هدف تمهید تحقیق وضعیت محجور را از حیث وضعیت اخیر، ضرر و اداره امور مالی و رفتار عادی و یا غیرعادی و اعمال و رفتار ایشان در زندگی روزمره و آیا از خانواده ایشان (منسوبین خونی و زنی اعم از برادران و خواهران و یا فرزندان) دارای عقبماندگی ذهنی است؟ و از چه موقع متوجه موضوع شدهاند؟ اسناد تعهدات مالی (شغلی و یا کاری و یا بانکی) وی را چه کسی امضا مینموده است؟ از چه زمانی خود شخص محجور در امور شغلی یا مالی خود راسا مداخله ننموده است؟ (صرف حضور اشخاص در محل شغلی و یا کاری متضمن اتخاذ مسئولیت نخواهد بود و متمایز از قبول مسئولیت است.) اگر ایشان محجور است چه کسی امضا نموده؟ خود ایشان یا کسی که تفویض اختیار از قبل وی قبل از محجوریت شده بود؟ و یا ولی و یا امین و یا قیم ایشان؟ خلاصه چه کسی نمایندگی امور وی را مینموده است؟ طی این مدت امورات مالی وی چگونه نظارت میشده؟ چه موقع (در محل کار و محل زندگی) متوجه حجر ایشان شدهاند؟ (در تحقیق محلی مبنای زمان و مقطع زمانی ابتلای به جنون و یا سفاهت مورد امعان توجه جدی باشد.{آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف در تمیز نفع و ضرر و نیز تمیز صواب و خطا } و { اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف در عدم تمیز نفع و ضرر و نیز عدم تمیز صواب و خطا}) طبق ماده 255 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی: (اطلاعات حاصل از تحقیق و معاینه محل از امارات قضایی محسوب میشود که ممکن است موجب علم یا اطمینان قاضی دادگاه یا موثر در آن باشد.) و طبق ماده 252 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی: (ترتیب استعلام و اجرای تحقیقات از اشخاص یاد شده به نحوی است که برای گواهان مقرر گردیده است.) حکم و اثر اماره قضایی ماده 255 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی را ماده 1324 قانون مدنی تصریح نموده: (اماراتی که به نظر قاضی واگذار شده عبارت از اوضاعواحوالی است در خصوص مورد و در صورتی قابل استناد است که دعوی به شهادت شهود قابل اثبات باشد یا ادله دیگر را تکمیل کند.)
4 - تحقیق غیرمحسوس با مامورین دیگری با اکیپ لااقل بیش از سه تن مامورین مجرب فنی و مورد توثیق و معتمد و واجد شهرت حسن سابقه کاری سازمانی مقرر نموده تا از اهالی و کسبه محل کاری و شغلی و محل زندگی وی تحقیق شود شخص محجور از چه زمانی توان تشخیص خیر و ضرر بهطور کامل ندارد؟ و امور مالی وی با مداخله و نظارت چه کسی انجام میگردد؟ و مخارج زندگی را چه کسی تامین میکند؟) (آیا دچار عقبماندگی ذهنی شده و قادر به اداره امورات خویش ازجمله امور مالی نمیباشد؟) (در تحقیق غیرمحسوس مبنای زمان و مقطع زمانی ابتلای به جنون و یا سفاهت مورد امعان توجه جدی باشد.{آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف در تمیز نفع و ضرر و نیز تمیز صواب و خطا} و { اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف در عدم تمیز نفع و ضرر و نیز عدم تمیز صواب و خطا})
5 - مکاتبه رسمی با مراکز رسمی یا مراکز اداری یا مراکز تجاری اعم از بانکها و بنگاههای معاملات ملکی (اعم از موارد مورد اعلام قیّم و یا مورد استناد اشخاص ذینفع و یا ذیضرر{که بهعنوان ثالث طی دعوی طاری وارد شدهاند} و یا دایره سرپرستی و یا تشخیص علیالراس دادگاه) که مبتنی بر امور مالی (تشخیص و تمیز نفع و ضرر نهفته در آن است.) اولا - در خصوص وقوع و یا صدور امور مالی در نزد آنان از چه سنواتی شروع و تا چه سنواتی ادامه داشته است؟ ثانیا - از چه موقع زمانی ناظر یا امین و یا مشاور و یا وکیل در جریان امور وی مداخله مینمودهاند؟ ثالثا - ترک وقوع و یا ترک صدور امور مالی در نزد آنان از چه سنواتی مشاهده میشود؟ آخرین وقوع و یا صدور امور مالی در چه تاریخی بوده است؟ با تدقیق در {آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف نفع و ضرر} و {اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف نفع و ضرر} و اسناد تعهدات مالی (شغلی و یا کاری و یا مالی و یا بانکی) وی را چه کسی امضا مینموده است؟ و تا چه زمانی خود شخص محجور مداخله نموده است؟ از چه موقع متوجه موضوع شدهاند و تصاویر اسناد متضمن امور مالی که شخص محجور علیالراس مداخله داشته است، ارسال دارند.
6 - با وصول کلیه اسناد مصدق متضمن امور مالی (اعم از موارد مورد اعلام قیّم و یا مورد استناد اشخاص ذینفع و یا ذیضرر و یا دایره سرپرستی و یا تشخیص علیالراس دادگاه) از مراکز رسمی یا مراکز اداری یا مراکز تجاری اعم از بانکها و بنگاههای معاملات ملکی یا اداری مجرد تنظیم و یا صدور اسناد اعم از رسمی و یا عادی کشف از صحت مشاعر نمینماید. آنچه موثر است (نفع و ضرر در امور مالی و حسن و قبح در امور اخلاقی) است.
الف - در صورت کشف معاملات در بنگاههای معاملات ملکی در سنوات مورد ادعای حجر؛ ب - در صورت کشف اسناد تعهدات تجاری اعم از اسناد تضمین و توثیق بانکی در سنوات مورد ادعای حجر؛ ج - در صورت کشف اسناد تعهدات مدنی در نزد اشخاص حقیقی یا حقوقی در سنوات مورد ادعای حجر؛ د - در صورت کشف اسناد و یا دلایل عطایا و یا هدایا و امور محاباتی در نزد اشخاص حقیقی یا حقوقی در سنوات مورد ادعای حجر.
بدوا با معرفی پنج تن معتمد اتحادیه صنفی بنگاههای معاملات ملکی بهعنوان خبرگان امور مالی (با هزینه کارشناسی تعیینی دادگاه در عهده نماینده محجور) معلوم دارند آیا این نحو عملیات شخص مورد ادعای حجر در ({معاملات در بنگاههای معاملات ملکی} {در تنظیم اسناد تعهدات تجاری} { در تنظیم اسناد تعهدات مدنی} { در تنظیم اسناد و یا دلایل وقوع عطایا و یا هدایا و امور محاباتی}) موافق با عقل سلیم بوده است. {عقل سلیم عبارت از شخصی است که نفع و ضرر امور مالی صواب و خطا و نیز حسن و قبح اخلاقی را تمیز میدهد.} آیا معاوضه عقلائی بوده و یا معاوضه و یا معامله و یا تعهد خسارتبار و دچار زیان است؟ تا چه تاریخی مبتنی بر (تشخیص و تمیز نفع نهفته در آن است) و از چه تاریخی مبتنی بر (عدم تشخیص و عدم تمیز نفع و ضرر و نیز صواب و خطا نهفته در آن است)؟ و آیا در زمان وقوع تعهدات مطابق نرخ زمان مبادلات مالی صورت گرفته است یا خیر؟
متعاقبا با ارجاع امر به هیات کارشناسی (با هزینه کارشناسی تعیینی دادگاه در عهده نماینده محجور) به اقتضاء امور مالی مبتنی بر معاملات ملکی{به کارشناس رسمی دادگستری در امور تقویم اراضی ملکی} و یا امور مالی مبتنی بر تعهدات تجاری و بانکی {به کارشناس رسمی دادگستری در امور بانکی} معلوم دارند آیا در زمان وقوع تعهدات مطابق نرخ زمان مبادلات مالی صورت گرفته است یا خیر؟ آیا تشخیص و تمیز نفع در آن نهفته است و یا تشخیص و تمیز ضرر نهفته در آن است؟ و از چه تاریخی مبتنی بر (عدم تشخیص و عدم تمیز نفع و ضرر و نیز صواب و خطا) نهفته در آن است؟
7 - مطالبه کامل پروندههای بالینی و یا سرپایی در مراکز پزشکی است. (اعم از موارد مورد اعلام قیم و یا مورد استناد اشخاص ذینفع و یا ذیضرر{که بهعنوان ثالث طی دعوی طاری وارد شدهاند.)
8 - ارجاع به کمیسیون پزشکی قانونی متعاقب مطالبه کامل پروندههای بالینی و یا سرپایی در مراکز پزشکی است. به انضمام تصویر مصدق کامل برگشماری پیوست (اوراق اظهارات شهود و تحقیقات محلی و نظریات خبرگان اتحادیه صنفی و نظریات کارشناسان رسمی دادگستری) با مشاهده{موارد امور مالی و امور اخلاقی} و پروندههای بالینی شخص توجها نظریه کارشناسان اعم از هیات پزشکی قانونی در تمیز سفاهت و جنون از باب کارشناسی شهادت عرف را از باب نفع و ضرر، صواب و خطا تنفیذ مینماید که این امر نیز کاشفیت دارد و نمیتواند در مقام تنافی و تعارض با احکامی که موضوعیت دارند تعارض نماید. لذا با ارجاع مدارک و اسناد پزشکی مورد اتکای خواهان به پزشکی قانونی و با قید این امر که {وقوع معاملات مالی در نزد مامورین دولت با مامورین رسمی نمیتواند نافی اثبات حجر باشد، مجرد تنظیم و یا صدور اسناد اعم از رسمی و یا عادی کشف از صحت مشاعر نمینماید. آنچه موثر است (نفع و ضرر در امور مالی و صواب و خطا در امور اخلاقی) است} لذا با هدف: الف - آیا شخص مختلالمشاعر بوده؟ آیا مسئول اعمال خود بوده؟ ابتلای به جنون داشته یا خیر؟ ب - از چه زمان (محجور) ابتلاء داشتهاند و آیا ابتلاء ایشان از امراض بوده است؟ ج - آیا تاثیر امراض منتهی به سفاهت و یا جنون ایشان شده؟ د - تاثیر چه امراضی منتهی به سفاهت و یا جنون ایشان شده؟ آثار مرض مذکور چه عواقبی در اعمال دارد؟ ه - اسباب فنی تشخیص و نحوه کشف و مبدا کشف و اساس تاریخ وقوع حجر را به نحو قابلفهم مذکور نمایید.
9 - اصحاب دعوی مطابق عمومات قواعد کارشناسی حق اعتراض به نظریات کمیسیون پزشکی قانونی را متعاقب ابلاغ دارند. در این فرض اولا - باید دلایل مقنعی بر وجود اعتراض وجود داشته باشد. ثانیا - در نکاتی که کمیسیون کارشناسی به ابهام برگزار نموده، همان کمیسیون مسئولیت دارد صریحا اعلام نظر کند. ثالثا - هزینه کارشناسی در مقام اعتراض با معترض آنهاست.
10 - درخواستهای منافی امور غبطه و صلاح محجور از اشخاص ذیسمت و قائممقام اعم از (قهری یا قانونی) اعم از قیّم و یا دایره سرپرستی دادسرای محجور، غیر نافذ و بلااعتبار است و مادام کشف شود تمهید قضایی موثر به ضرر شخص محجور است، همین که ضرری متوجه شخص محجور از سوی قائممقام واقع بشود، صحت حمل تمهید و اقدام مغایر غبطه شخص محجور صورت ظهور و بروز مییابد دیگر برای محاکم لازمالاتباع نخواهد بود. عقلائی نیست که قائممقام (قهری یا قانونی) وی به نظریه کارشناسی که به نفع محجور اوست به همان نظر اعتراض کند و یا دادگاه راسا بدون اعتراض معترض به کارشناسی (با اینکه کارشناسی موضوعیت هم ندارد) ارجاع به هیات پزشکی قانونی دیگری در خصوص تاریخ حجر احاله دهد که منافی غبطه شخص محجور باشد. این تمهید غیر نافذ و از سوی مرجع عالی قابل اتباع نخواهد بود. لذا تجدید مطلع ارجاع امر به کارشناسی به هر سببی از سوی قائممقام محجور و یا دادگاه و تحصیل نظر کارشناسی که منافات با حقوق شخص محجور داشته باشد، ازجمله در خصوص تاریخ محجوریتی که موثر در ضرر شخص محجور است، بلا اعتبار است. مادام که شخص ثالث متضرر از اصل حجر و یا تاریخ حجر در دعوی مطابق موازین (احکام اشخاص ثالث وارد و یا معترض بشود) در قسمتی که معارض حقوق وی میباشد، موافق موازین صدرالذکر رسیدگی میشود. {مادام که در پرونده امر شخص ثالث دعوی طاری مطرح ننموده و یا مداخله ثالث در پرونده امر به هر سبب و جهتی چه بهصورت شکلی و یا ماهوی منتفی گردیده باشد، اعتراض معترض سالبه به انتفای موضوع بوده، لذا تجدید مطلع ارجاع امر به کارشناسی و تحصیل نظر کارشناسی که منافات با حقوق شخص محجور دارد، سالبه به انتفای موضوع معترض و قابل اتباع نخواهد بود.
11 - در باب پرداخت هزینه دادرسی، حقالزحمه کارشناسی، و سایر هزینهها طبق حکم ماده 5 قانون حمایت از خانواده مصوب 1391 : (در صورت عدم تمکن مالی هریک از اصحاب دعوی، دادگاه میتواند پس از احراز مراتب و با توجه به اوضاعواحوال، وی را از پرداخت هزینه دادرسی، حقالزحمه کارشناسی، و سایر هزینهها معاف یا پرداخت آنها را به زمان اجرای حکم موکول کند. همچنین در صورت اقتضاء ضرورت یا وجود الزام قانونی دایر بر داشتن وکیل، دادگاه حسب مورد راسا یا به درخواست فرد فاقد تمکن مالی وکیل معاضدتی تعیین میکند.) و به حکم تبصره ماده 5 قانون حمایت از خانواده مصوب 1391 : (افراد تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) و مددجویان سازمان بهزیستی کشور از پرداخت هزینه دادرسی معاف میباشند.) توجها به حکم ماده 8 قانون حمایت از خانواده (رسیدگی در دادگاه خانواده با تقدیم دادخواست و بدون رعایت سایر تشریفات آیین دادرسی مدنی انجام میشود.) لذا با ارجاع دادخواست و یا بدون ارجاع به مجرد تمسک هر یک از اصحاب دعوی به حکم مواد 5 و 8 قانون حمایت از خانواده دادگاه مسئولیت قانونی دارد نسبت به ادعای عدم تمکن رسیدگی و در صورت احراز مراتب و با توجه به اوضاعواحوال، وی را از پرداخت هزینه دادرسی، حقالزحمه کارشناسی، و سایر هزینهها معاف یا پرداخت آنها را به زمان اجرای حکم موکول کند.
12 - تجدید جلسات به اسباب قانونی به تجویز ماده 104 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی قابل تجویز با شرط ذکر علت است و این امر حسب ماده 356 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی برای محاکم تجدیدنظر هم لازم الاتباع است. لکن اگر تجدید جلسات به علت قانونی و به سبب قانونی موجه میبود با هدف جلوگیری از اطاله دادرسی و قدرت اصحاب دعوی در تدارک در دفاع لازم میبود، به صریح ملاک ماده 402 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (در صورت نقض رای به علت نقص تحقیقات دیوانعالیکشور مکلف است نواقص را یکجا و مشروح ذکر نماید.) وقتی برای مرجع عالی این تکلیف است، برای مرجع تالی بنا بر اولی این مسئولیت وجود دارد. والّا مواجه با اطاله دادرسی است. در تجدید جلسات دادرسی و لزوم ابلاغ آن به مخاطب با هدف تدارک در دفاع و علم و آگاهی عنوان دستور جلسه میباشد. به صریح ماده 104 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (چنانچه به جهات قانونی جلسه دیگری لازم باشد، علت مزبور زیر صورت جلسه قید و به اصحاب دعوی ابلاغ خواهد شد. (با ذکر مفصله آن با هدف تدارک کردن در دفاع یا اثبات)
13 - موازین ناظر بر استماع و تاثیر شهادت شهود:
دادگاه در تعدیل و توثیق و تزکیه مطابق موازین قانون مورد اشعار باید شهادت شهود را توثیق نماید که راهکار آن در موازین فقه و شرع انور از زمره شهادت در شهادت و طبق ماده 171 (اگر از وضعیت آنها اطلاع نداشته باشد تا زمان احراز شرایط و کشف وضعیت که نباید بیش از ده روز طول بکشد رسیدگی را متوقف و بعد از آن دادگاه حسب مورد اتخاذ تصمیم مینماید) و طبق ماده 172 قانون آیین دادرسی کیفری (مدعی برای اثبات صلاحیت شاهد باید اقامه دلیل کند و طبق تبصره 1 ماده 170 در شهادت به جرح یا تعدیل علم به عدالت یا فقدان آن لازم است و حسن ظاهر برای احراز کافی نیست مگر اینکه کاشف از عدالت باشد.) با این کیفیت کلیه شهودی که معرفی میشوند { اسم و هویت و آدرس و شغل} معرفی تا پس از تعریف آنها قیام به تثبیت و یا ایراد جرح شود و بدون تعریف شهود و مجال تحقیق شهادت ایشان بیاعتبار و قابل استناد نیست. همچنین به صریح قانون حق سوال از شهود مورد معرفی طرفین میباشد که باید در جلسه رسیدگی حق سوال از شهود را صریح ماده 198 قانون آیین دادرسی کیفری مقرر نموده و دادگاه بر اساس شرایط صلاحیت گواه (احکام تزکیه و توثیق شهود) رفتار خواهد نمود.
14 - ادله استنادی جواز شهادت اقارب و وابستگان علاوه بر شهود غیر فامیل:
اولا - مطلقا در ادله اثبات دعوی اقربیت در شهادت از موارد جرح و رد نمیباشد. ثانیا - موارد رد شهود و جرح شهود در آیین دادرسی مدنی بیان گردیده. ثالثا - از مسلمات شرعی است که اقربا جواز شهادت برای یکدیگر دارند. موارد رد شهادت همان موارد شهادت زن علیه شوهر و فرزند علیه پدرش است. رابعا - مطابق آیین دادرسی کیفری ماده 155 و قانون مدنی و قانون آیین دادرسی مدنی موارد رد و جرح شهود مقرر گردیده، هیچگاه اقربیت از موارد رد شهادت نمیباشد. این امر که اقربیت مانع استماع شهادت است برخلاف مصرحات قانون و مسلمات فقهی است. خامسا - واجد شرایط نبودن شهود وقت و موقع دارد (ماده 234 قانون آیین دادرسی مدنی، اجمالا جهات جرح بعد از صدور رای بلااثر است.) و دادگاه بر اساس شرایط صلاحیت گواه (احکام تزکیه و توثیق شهود) رفتار نموده است.
لذا دادنامه فرجامخواسته شماره 00279 - 1392 مورخ 1392/03/16 صادره از شعبه پنجم محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان به سبب نقص تحقیقات و تمهیدات قضایی به استناد بند 2 و 3 و 5 ماده 371 قانون آیین دادرسی اجمالا عقیده به نقض دارد و با نقض دادنامه فرجامخواسته رسیدگی را وفق بند الف ماده 401 قانون مزبور به دادگاه صادرکننده رای منقوض پیشنهاد در ارجاع مینماید که طبق بند الف ماده 405 قانون یاد شده، اقدام به رسیدگی و رفع نقائص نموده با توجه به نتایج حاصله از رسیدگیهای مذکور در ثانی تاسیس رای نماید.
هیات شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای حسینی طباطبائی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای رحیمی دادیار دیوانعالیکشور مبنی بر نقض دادنامه فرجامخواسته مشاوره نموده چنین رای میدهد:
فرجامخواهی آقایان و خانمها س. - الف. - ن. - م. - س. - الف. - ن. - س. شهرت همگی چ. با وکالت خانم م.خ. نسبت به دادنامه شماره --- - 92 مورخ 1392/03/16 صادره از شعبه پنجم محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی به سبب نقص تحقیقات و تمهیدات قضایی به استناد بند 2 و 3 و 5 ماده 371 قانون آیین دادرسی اجمالا فرجامخواهی وارد است و نقض میشود و با نقض دادنامه فرجامخواسته رسیدگی را وفق بند الف ماده 401 قانون مزبور به دادگاه صادرکننده رای منقوض ارجاع مینماید که طبق بند الف ماده 405 قانون یاد شده اقدام به رسیدگی و رفع نقائص نموده، با توجه به نتایج حاصله از رسیدگیهای مذکور در ثانی تاسیس رای نماید.
آن قسمت از رای مسبوق این شعبه (شعبه بیست و یکم دیوانعالیکشور) طی دادنامه شماره --- - 90 مورخ 1390/12/14 نقائص رای را معلوم نموده و دادنامه تجدیدنظرخواسته را نقض نموده است (نظریه اولیه پزشکی قانونی ( 1385/10/30 ) که با نفی اختلال شناختی و رفتاری بانوی مربوطه بهعنوان نوعی جنون مبنای صدور رای به تعیین امین واقع شده با نظریه کمیسیون پزشکی 1387/06/10 تفاوت فاحشی به آن اندازه نداشته تا موجب تلقی درجاتی از اختلال شناختی ذکر شده در نظریه به رفتار جنونآمیز گردد و این امر ایضاح موضوع را میطلبیده تا با استیضاح از پزشکان مربوطه چگونگی تشخیص و نظریه تشریح گردد. رسیدگی به تمامی موارد مرقوم علاوه بر این که متکی به حکم ماده 200 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی بوده به رعایت وظیفه موضوع مواد 199 قانون مرقوم و 14 قانون امور حسبی ضرورت داشته است. علیهذا اقدام به رسیدگی و رفع نقائص را نموده) تمهیدات قانونی و قضایی لازم اعمال نگردیده، واجد اعمال مقررات نقض است. خصوصا با عنایت به تنافی گواهی پزشکی قانونی به شماره 21117 /م/ 10 - 1385/10/30 (تصویر ص 112 ) گواهی نموده ب. م.ر. از حدود چهار سال قبل دچار زوال عقلی مربوط با سن و تظاهر اختلال شناختی و رفتاری شده است که متصل به صغر نبوده و جنون تلقی نمیگردد. ولی قادر به تصمیمگیری و اداره امور خویش نمیباشد و در استعلام مجدد از گواهی پزشکی قانونی جهت احراز واقع به کمیسیون تخصصی روانپزشکی ارجاع و به شماره 11234 /م/ 10 - 1387/06/10 تصویر ص 133 گواهی نموده: مورد معرفی 72 ساله میباشد. نامبرده در حال حاضر دچار درجاتی از اختلال شناختی و رفتارهای جنونآمیز {سایکوتیک} میباشد که حداقل از حدود سه سال قبل شروع گردیده است و قادر به اداره امور خویش نمیباشد.) و با عنایت به گواهی شهود و عدم امعان توجه به صلاحیت گواهان و لزوم توجه به جهات اجتماع و قدر متیقن و یا تنافی اظهارات شهود در اجلاس دادرسی سوم پرونده در مورخ 1391/04/20 (ص 222 ) که دادگاه در اوراق جداگانه از شهود اخذ شهادت نموده (صفحات 216 لغایت 221 )
موازین تمیز سفاهت و جنون بعد از رشد:
جهات نقائص:
1 - ضرورت استیضاح شهود به هر یک از عناوین و اسباب سفاهت یا جنون است. التفات به تحقیقات لازم با هدف تمهید تحقیق وضعیت محجور را از حیث وضعیات خصوصیات حول عناصر اصلی: اول - آیا دچار عقبماندگی ذهنی شده و یا رفتارهای غیرمتعارف نسبت به وضع سابق خود دارد؟ یا بعد از رشد همین وضعیت را داشته است؟ با ذکر جزئیات؛ دوم - آیا قادر به اداره امورات خویش راسا ازجمله امور احوالی و امور مالی میباشد یا خیر؟ از چه موقع متوجه موضوع شدهاند؟ و از چه موقع زمانی ناظر یا امین و یا مشاور و یا وکیل در جریان امور وی مداخله مینمودهاند؟ با تدقیق در {آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف نفع و ضرر} و {اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف نفع و ضرر} معتمدین شغلی و یا مالی این شخص محجور کیستند؟ با ذکر جزئیات آدرس معرفی{متعاقبا دادگاه از همین اشخاص متعمد شخص محجور با قید احکام تزکیه و تعدیل شهود تحقیق و در صورت فقدان شرایط صلاحیت گواه، با عنوان مطلع تحقیق مینماید.} سوم - زمان دقیق این رخداد عقبماندگی ذهنی و یا دچار رفتارهای غیرمتعارف از چه مقطع زمانی است؟ و فیما بین زمانی که شما این ابتلای را از ایشان مشاهده کردید{اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف} و آخرین زمانی که شما قبل از این ابتلای ایشان را مشاهده کردهاید چه فاصله زمانی است؟{آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف} با ذکر جزئیات. چهارم - آیا ضرر و نفع در امور مالی خود را تشخیص میدهد؟ و آیا صواب و خطا و نیز حسن و قبح اخلاقی را تشخیص میدهد؟ اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف و آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف {در صواب و خطا اخلاقی و نفع و ضرر امور مالی}را معلوم دارند با ذکر جزئیات. پنجم - آیا از خانواده ایشان (منسوبین خونی و زنی اعم از مادر و پدر و یا برادران و خواهران و یا فرزندان) دارای عقبماندگی ذهنی و یا رفتارهای غیرمتعارف بودهاند و یا میباشند و یا بیاطلاع هستند. ششم - اسناد تعهدات مالی (شغلی و یا کاری و یا مالی و یا بانکی) وی را چه کسی امضا مینموده است؟ از چه زمانی خود شخص محجور مداخله ننموده است؟ از چه موقع متوجه موضوع شدهاند؟ اگر ایشان محجور است چه کسی امضا نموده؟ {خود ایشان یا کسی که تفویض اختیار از قبل به وی شده بود و یا ولی و یا امین و یا قیم ایشان چه کسی نمایندگی امور وی را مینموده است؟} هفتم - طی این مدت امورات مالی وی چگونه نظارت میشده؟ آیا مشاوری و امینی وکیلی در جریان امور وی مداخله مینموده یا خیر؟ از چه موقع زمانی ناظر یا امین و یا مشاور و یا وکیل در جریان امور وی مداخله مینمودهاند؟ نام آن اشخاص چیست؟ هشتم - استیضاح (معتمدین غیر ذینفع) حاضر و یا مسئول در تنظیم اسناد عادی یا رسمی و یا تجارتی (چک - سفته و غیره) در استیضاح معتمدین در خصوص اصل ماوقع و احاطه آگاهی و بصیرت در اراده و عمل که انتقالدهنده (شخص محجور) آگاه بر اقدامات خود بوده است یا خیر؟ و نیز از سران دفاتر اسناد رسمی که در تنظیم سند از فرد معتمد گرفته یا خیر و استیضاح تنظیم اسناد در نزد وی.
2 - ضرورت تحقیق محلی با اعزام اکیپ لااقل بیش از سه تن مامورین مجرب فنی و مورد توثیق و معتمد و واجد شهرت حسن سابقه کاری که امکان تبانی نرود، به محل زندگی و محل کار شخص محجور و تحقیق محلی از محل سکونت و از اقربای سببی و نسبی شخص محجور با هدف تمهید تحقیق وضعیت محجور را از حیث وضعیت اخیر، ضرر و اداره امور مالی و رفتار عادی و یا غیرعادی و اعمال و رفتار ایشان در زندگی روزمره و آیا از خانواده ایشان (منسوبین خونی و زنی اعم از برادران و خواهران و یا فرزندان) دارای عقبماندگی ذهنی است و از چه موقع متوجه موضوع شدهاند؟ اسناد تعهدات مالی (شغلی و یا کاری و یا بانکی) وی را چه کسی امضا مینموده است؟ از چه زمانی خود شخص محجور در امور شغلی یا مالی خود راسا مداخله ننموده است؟ (صرف حضور اشخاص در محل شغلی و یا کاری متضمن اتخاذ مسئولیت نخواهد بود و متمایز از قبول مسئولیت است.) اگر ایشان محجور است چه کسی امضا نموده؟ خود ایشان یا کسی که تفویض اختیار از قبل وی قبل از محجوریت شده بود؟ و یا ولی و یا امین و یا قیم ایشان؟ خلاصه چه کسی نمایندگی امور وی را مینموده است؟ طی این مدت امورات مالی وی چگونه نظارت میشده؟ چه موقع (در محل کار و محل زندگی) متوجه حجر ایشان شدهاند؟ (در تحقیق محلی مبنای زمان و مقطع زمانی ابتلای به جنون و یا سفاهت مورد امعان توجه جدی باشد.{آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف در تمیز نفع و ضرر و نیز تمیز صواب و خطا } و { اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف در عدم تمیز نفع و ضرر و نیز عدم تمیز صواب و خطا}) طبق ماده 255 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (اطلاعات حاصل از تحقیق و معاینه محل از امارات قضایی محسوب میشود که ممکن است موجب علم یا اطمینان قاضی دادگاه یا موثر در ان باشد.) و طبق ماده 252 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (ترتیب استعلام و اجرای تحقیقات از اشخاص یاد شده به نحوی است که برای گواهان مقرر گردیده است.) حکم و اثر اماره قضایی ماده 255 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی را ماده 1324 قانون مدنی تصریح نموده: (اماراتی که به نظر قاضی واگذار شده عبارت از اوضاعواحوالی است در خصوص مورد و در صورتی قابل استناد است که دعوی به شهادت شهود قابل اثبات باشد یا ادله دیگر را تکمیل کند.)
3 - تحقیق غیرمحسوس با مامورین دیگری با اکیپ لااقل بیش از سه تن مامورین مجرب فنی و مورد توثیق و معتمد و واجد شهرت حسن سابقه کاری سازمانی مقرر نموده تا از اهالی و کسبه محل کاری و شغلی و محل زندگی وی تحقیق شود شخص محجور از چه زمانی توان تشخیص خیر و ضرر بهطور کامل ندارد و امور مالی وی با مداخله و نظارت چه کسی انجام میگردد و مخارج زندگی را چه کسی تامین میکند؟) (آیا دچار عقبماندگی ذهنی شده و قادر به اداره امورات خویش ازجمله امور مالی نمیباشد؟) (در تحقیق غیرمحسوس مبنای زمان و مقطع زمانی ابتلای به جنون و یا سفاهت مورد امعان توجه جدی باشد.{آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف در تمیز نفع و ضرر و نیز تمیز صواب و خطا} و {اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف در عدم تمیز نفع و ضرر و نیز عدم تمیز صواب و خطا}
4 - مکاتبه رسمی با مراکز رسمی یا مراکز اداری یا مراکز تجاری اعم از بانکها و بنگاههای معاملات ملکی (اعم از موارد مورد اعلام قیّم و یا مورد استناد اشخاص ذینفع و یا ذیضرر{که بهعنوان ثالث طی دعوی طاری وارد میشوند.} و یا دایره سرپرستی و یا تشخیص علیالراس دادگاه) که مبتنی بر امور مالی (تشخیص و تمیز نفع و ضرر نهفته در آن است.) اولا - در خصوص وقوع و یا صدور امور مالی در نزد آنان از چه سنواتی شروع و تا چه سنواتی ادامه داشته است؟ ثانیا - از چه موقع زمانی ناظر یا امین و یا مشاور و یا وکیل در جریان امور وی مداخله مینمودهاند؟ ثالثا - ترک وقوع و یا ترک صدور امور مالی در نزد آنان از چه سنواتی مشاهده میشود؟ آخرین وقوع و یا صدور امور مالی در چه تاریخی بوده است؟ با تدقیق در {آخرین زمان مورد مشاهده رفتار متعارف نفع و ضرر } و { اولین زمان مورد مشاهده رفتار غیرمتعارف نفع و ضرر} و اسناد تعهدات مالی (شغلی و یا کاری و یا مالی و یا بانکی) وی را چه کسی امضا مینموده است و تا چه زمانی خود شخص محجور مداخله نموده است؟ از چه موقع متوجه موضوع شدهاند و تصاویر اسناد متضمن امور مالی که شخص محجور علیالراس مداخله داشته است، ارسال دارند.
5 - با وصول کلیه اسناد مصدق متضمن امور مالی (اعم از موارد مورد اعلام قیّم و یا مورد استناد اشخاص ذینفع و یا ذیضرر و یا دایره سرپرستی و یا تشخیص علیالراس دادگاه) از مراکز رسمی یا مراکز اداری یا مراکز تجاری اعم از بانکها و بنگاههای معاملات ملکی یا اداری مجرد تنظیم و یا صدور اسناد اعم از رسمی و یا عادی کشف از صحت مشاعر نمینماید. آنچه موثر است، (نفع و ضرر در امور مالی و حسن و قبح در امور اخلاقی) است.
الف - در صورت کشف معاملات در بنگاههای معاملات ملکی در سنوات مورد ادعای حجر؛ ب - در صورت کشف اسناد تعهدات تجاری اعم از اسناد تضمین و توثیق بانکی در سنوات مورد ادعای حجر؛ ج - در صورت کشف اسناد تعهدات مدنی در نزد اشخاص حقیقی یا حقوقی در سنوات مورد ادعای حجر؛ د - در صورت کشف اسناد و یا دلایل عطایا و یا هدایا و امور محاباتی در نزد اشخاص حقیقی یا حقوقی در سنوات مورد ادعای حجر؛
بدوا با معرفی پنج تن معتمد اتحادیه صنفی بنگاههای معاملات ملکی بهعنوان خبرگان امور مالی (با هزینه کارشناسی تعیینی دادگاه در عهده نماینده محجور) معلوم دارند آیا این نحو عملیات شخص مورد ادعای حجر در ({معاملات در بنگاههای معاملات ملکی} {در تنظیم اسناد تعهدات تجاری} {در تنظیم اسناد تعهدات مدنی} {در تنظیم اسناد و یا دلایل وقوع عطایا و یا هدایا و امور محاباتی}) موافق با عقل سلیم بوده است. {عقل سلیم عبارت از شخصی است که نفع و ضرر امور مالی صواب و خطا و نیز حسن و قبح اخلاقی را تمیز میدهد.}آیا معاوضه عقلائی بوده و یا معاوضه و یا معامله و یا تعهد خسارتبار و دچار زیان است؟ تا چه تاریخی مبتنی بر تشخیص و تمیز نفع نهفته در آن است؟ و از چه تاریخی مبتنی بر عدم تشخیص و عدم تمیز نفع و ضرر و نیز صواب و خطا نهفته در آن است؟ و آیا در زمان وقوع تعهدات مطابق نرخ زمان مبادلات مالی صورت گرفته است یا خیر؟
متعاقبا با ارجاع امر به هیات کارشناسی (با هزینه کارشناسی تعیینی دادگاه در عهده نماینده محجور) به اقتضاء امور مالی مبتنی بر معاملات ملکی{به کارشناس رسمی دادگستری در امور تقویم اراضی ملکی} و یا امور مالی مبتنی بر تعهدات تجاری و بانکی{به کارشناس رسمی دادگستری در امور بانکی} معلوم دارند آیا در زمان وقوع تعهدات مطابق نرخ زمان مبادلات مالی صورت گرفته است یا خیر؟ آیا تشخیص و تمیز نفع در آن نهفته است و یا تشخیص و تمیز ضرر نهفته در آن است و از چه تاریخی مبتنی بر عدم تشخیص و عدم تمیز نفع و ضرر و نیز صواب و خطا نهفته در آن است؟
6 - مطالبه کامل پروندههای بالینی و یا سرپایی در مراکز پزشکی است. (اعم از موارد مورد اعلام قیم و یا مورد استناد اشخاص ذینفع و یا ذیضرر{که بهعنوان ثالث طی دعوی طاری وارد شدهاند.})
7 - ارجاع به کمیسیون پزشکی قانونی متعاقب مطالبه کامل پروندههای بالینی و یا سرپایی در مراکز پزشکی است. به انضمام تصویر مصدق کامل برگشماری پیوست (اوراق اظهارات شهود و تحقیقات محلی و نظریات خبرگان اتحادیه صنفی و نظریات کارشناسان رسمی دادگستری) با مشاهده{موارد امور مالی و امور اخلاقی} و پروندههای بالینی شخص، توجها نظریه کارشناسان اعم از هیات پزشکی قانونی در تمیز سفاهت و جنون از باب کارشناسی شهادت عرف را از باب نفع و ضرر، صواب و خطا تنفیذ مینماید که این امر نیز کاشفیت دارد و نمیتواند در مقام تنافی و تعارض با احکامی که موضوعیت دارند، تعارض نماید. لذا با ارجاع مدارک و اسناد پزشکی مورد اتکای خواهان به پزشکی قانونی و با قید این امر که {وقوع معاملات مالی در نزد مامورین دولت با مامورین رسمی نمیتواند نافی اثبات حجر باشد، مجرد تنظیم و یا صدور اسناد اعم از رسمی و یا عادی کشف از صحت مشاعر نمینماید، آنچه موثر است (نفع و ضرر در امور مالی و صواب و خطا در امور اخلاقی) است} لذا با هدف: الف - آیا شخص مختلالمشاعر بوده؟ آیا مسئول اعمال خود بوده؟ ابتلای به جنون داشته یا خیر؟ ب - از چه زمان (محجور) ابتلاء داشتهاند؟ و آیا ابتلاء ایشان از امراض بوده است؟ ج - آیا تاثیر امراض منتهی به سفاهت و یا جنون ایشان شده؟ د - تاثیر چه امراضی منتهی به سفاهت و یا جنون ایشان شده؟ آثار مرض مذکور چه عواقبی در اعمال دارد؟ ه - اسباب فنی تشخیص و نحو کشف و مبدا کشف و اساس تاریخ وقوع حجر را به نحو قابلفهم مذکور نمائید.
خصوصا با عنایت به تنافی گواهی پزشکی قانونی به شماره 21117 /م/ 10 - 1385/10/30 (تصویر ص 112 ) با گواهی دیگر کمیسیون تخصصی روانپزشکی به شماره 11234 /م/ 10 - 1387/06/10 (تصویر ص 133 )
8 - اصحاب دعوی مطابق عمومات قواعد کارشناسی حق اعتراض به نظریات کمیسیون پزشکی قانونی را متعاقب ابلاغ دارند. در این فرض اولا - باید دلایل مقنعی بر وجود اعتراض وجود داشته باشد. ثانیا - در نکاتی که کمیسیون کارشناسی با ابهام برگزار نموده همان کمیسیون مسئولیت دارد صریحا اعلام نظر کند. ثالثا - هزینه کارشناسی در مقام اعتراض با معترض آنهاست.
دادنامه فرجامخواسته به شماره 00279 - 1392 مورخ 1392/03/16 صادره از شعبه پنجم محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی به اسباب بندهای 2 و 3 و 5 ماده 371 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نقض به سبب نقائص تمهیدی و تحقیقی صدرالذکر در رسیدگی به ادعای ورثه متوفی که سبق محجوریت مورث اعلام شده و لازمه امر تمهید تحقیقات و اقدامات صدرالذکر میباشد. لذا به استناد بند الف مواد 401 و 405 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، به همان مرجع (شعبه پنجم محاکم تجدیدنظر استان آذربایجان غربی) ارجاع پس از تمهیدات مرقوم در ثانی تاسیس رای نمایند.
رئیس و مستشار شعبه --- دیوانعالیکشور
اخوان ملایری - حسینی طباطبایی