مفهوم سلامت روحی و جسمی زوجین در امر ازدواج

تاریخ دادنامه قطعی: 1394/09/30
شماره دادنامه قطعی: ---

پیام: مقصود از سلامت روحی و جسمی متعارف هر یک از زوجین آنست که هر کدام از آنان در حین عقد نکاح مبتلا به بیماری غیر قابل علاج یا صعب العلاج نباشند؛ به نحوی که برای طرف مقابل مخاطره آمیز بوده یا موجب اختلال درروابط زناشویی و زندگی مشترک شود.

رای خلاصه جریان پرونده

در تاریخ 93/8/10 آقای س. م. به طرفیت همسرش خانم ش. ت. دادخواستی به خواسته صدور حکم بر تایید فسخ نکاح به لحاظ تدلیس در نکاح تقدیم و در متن دادخواست توضیح داده که در تاریخ 91/6/24 با خوانده به شرط سلامت روح و روان و جسم که برای هر شخص مقصود است ازدواج نموده ام گویا ایشان قبل از وقوع عقد نکاح مبتلا به بیماری اعصاب و روان غیر قابل علاج بوده که در حین وقوع عقد از زوج کتمان نموده است از آنجائی که عقد نکاح بر مبنای آن استوار گردیده است و قابل ایضاح می‌باشد و اینکه عمل انجام یافته مصداق بارز ماده 1128 قانون مدنی بوده و تدلیس در نکاح محض شده است و بر اساس عموم قراردادها و قواعد و مقررات حاکم و مبحث خیار تدلیس که شامل عقد نکاح که جزء قراردادها بوده حاکم می‌باشد و از آنجایی که مراتب طی اظهارنامه مورخ 93/8/6 به خوانده اعلام شده است و مطابق قانون مدنی فسخ به هر فعل و عملی انجام میگیرد لذا صدور حکم به شرح خواسته مورد استدعاست. دادخواست مطروحه در شعبه اول دادگاه حقوقی شهرستان ج. ثبت و مورد رسیدگی قرار می‌گیرد. آقای ع. س. وکیل و مشاور حقوقی با تقدیم وکالتنامه از جانب زوجه خوانده اعلام وکالت نموده است. جلسه اول دادرسی به تاریخ 93/8/27 با حضور خواهان و وکیل خوانده تشکیل گردید. در این جلسه خواهان اظهار داشت عرایض به شرح دادخواست تقدیمی است برج پنجم سال جاری بنده متوجه شدم همسرم دارای بیماری اعصاب و روان است و علت اینکه چرا تاکنون این موضوع از ما پنهان کرده یادآور میشوم ایشان گفته مادرم نگذاشت و به مادرش جریان را گفتم جواب داد حالا کاراز کار گذشته است و ترسیدم شما ایشان را نگیرید یعنی به عبارت دیگر نامزدی بهم بخورد حتی دفترچه بیمه که داشتند متوجه شدم برگه های آن جدا شده و حتی نسخه های ثانی دفترچه بیمه تامین اجتماعی را جدا میکرده که من متوجه نشوم و درپاسخ به سوال دادگاه مبنی بر اینکه همسر شما چه بیماری روانی دارد اظهار داشت از دکتر ایشان پرسیدم گفته افسردگی دو قطبی دارد و دکتر ایشان آقای س. بوده است و حدود دو ماه و نیم پیش از دکتر پرسیدم و حتی دکتر گفته که شما با این داروهایی که مصرف می کنید نمی توانید بچه دار شوید و قبل از عقد هم ایشان مبتلا بوده است و متاسفانه این موضوع را مخفی نگهداشته اند و می توانید از دکتر س. که متخصص مغز و اعصاب بوده و در تبریزه. مطب دارد سوال کنید و در مورد علائم بیماری همسرش توضیح داده که مثلا در خانه گریه می کند، در فکر هستند، میگوید بیا مرا بزن و چون من در منزل با برادرم زیاد مرا کتک می زد شما هم بزن، به دیوار نگاه می کند و میگوید دیوار جواب میدهد شما گیج هستید و اینکه به من میگوید مرا بزن واقعا نمی دانم ایشان دنبال چیست واقعا مریض هستند سردر نمی آورم وکیل خوانده دفاعا اظهار داشت اولا- خواهان مدعی هستند که همسرش مبتلا به بیماری اعصاب و روان می‌باشد که در فرض صحت از موارد فسخ نکاح به شرح ماده 1130 قانون مدنی نمی‌باشد و ثانیا- خواهان در مورخه 1391 با موکل ازدواج نموده است که پس از یک سال دوران نامزدی شروع زندگی مشترک نموده و اکنون 15 ماه است که از زندگی مشترک ایشان می گذرد که با عنایت به تصریح قانونگذار به شرح ماده 1135 قانون مدنی خیار فسخ فوری است و ظاهرا معلوم است که تقدیم دادخواست حاضر به قصد سلب حقوق شرعی و قانونی زوجه می‌باشد و الا پس از گذشت 27 ماه از وقوع عقد، عقل سلیم باور نمی کند که خواهان برای اقامه حق خود اقدام به دعوی فسخ نکاح نماید بنابراین تقاضای رد دعوی ایشان را دارم. سپس دادگاه زوجه را جهت بررسی وضعیت روحی و روانی ایشان به پزشکی قانونی آذربایجان شرقی معرفی نموده در پاسخ واصله مورخ 93/9/10 به شرح برگ 14 پرونده اعلام شده که جهت بررسی مشاوره روانپزشکی انجام شده حسب مشاوره روانپزشکی دچار اختلال دو قطبی و وسواس جبری بوده که از سال 89 تحت درمان می‌باشند فعلا در مرحله بهبودی نسبی قرار دارند و در مواقع عود بیماری اختلال در روابط بین فردی و زناشویی در ایشان ایجاد میگردد. طبق نظر پزشک معالج (آقای دکتر س.) از مهرماه سال 89 دچار اختلال فوق با شدت و ضعف متغیر بوده که علی الاصول خانواده زوج باید در جریان این بیماری قرار میگرفتند. در جلسه بعدی دادرسی به تاریخ 93/10/16 که با حضور خواهان و وکیل خوانده تشکیل گردیده خواهان همان مطالب مطروحه در دادخواست و جلسه قبلی را تکرار و اضافه نموده که اگر زوجه واقعیت را به من می گفت قطعا با ایشان ازدواج نمیکردم در حق من ظلم شده است. وکیل خوانده اظهار داشت در خصوص نظریه پزشکی قانونی به این شرح که پزشک معاین پس از مراجعه موکل و اخذ شماره تلفن شوهرش (خواهان) و صحبت تلفنی نظر خود را داده است که بدوا استدعا دارم که دادگاه محترم در صورت صلاحدید به کمیسیون پزشکی قانونی ارجاع فرمایند ثانیا: خواهان درجلسه سابق اطلاع خود را سه ماه قبل اعلام نمودند و با عنایت به اینکه ایشان هم اکنون 27 ماه است که زن و شوهر هستند و یک سال دوره نامزدی داشتند و بعد زندگی زناشویی خود را آغاز کرده اند از بدو شروع زندگی از مشکل موجود علم و اطلاع حاصل نموده‌اند به گونه ای که برابر اظهار موکل 3 و 4 بار در خلال زندگی مشترک نزد آقای دکتر س. با هم رفته بودند و حتی در آن مدت داروهای موکل را ایشان تهیه میکردند و اگر حسب ادعای خواهان همسرش به صورت پنهانی قرص مصرف میکرده است از کجا نام و نام خانوادگی دکتر معالج و آدرس دقیق مطب ایشان را می دانستند حقیقت امر این است که خواهان پس از زندگی مشترک و زناشویی از بیماری همسرش اطلاع پیدا می کنند و در جهت بهبودی تلاش می‌نماید و با هم به دکتر میروند و داروهای نامبرده را خریداری می کند و در این مدت برادر خواهان صاحب فرزند میشود و خانواده پدری خواهان اصرار می کنند که چرا تو صاحب فرزند نمی شوی که به سبب این امر، خواهان همسر خود را از منزل اخراج کرده و دعوی فسخ مطرح می کند چون اعمال خیار فسخ فوری می‌باشد، حتی در فرض اطلاع سه ماه قبل از جلسه رسیدگی سابق و یک ماه قبل از تقدیم دادخواست باز فوریت عرفی قانونگذار رعایت نگردیده است و ادعای نامبرده بدون اتکاء به دلیل محکمه پسند که موجب حصول علم قاضی و اقناع وجدانی قاضی محترم دادگاه باشد، می‌باشد سپس دادگاه نظر به اعتراض وکیل خوانده به نظریه پزشکی قانونی از مرکز پزشکی قانونی استان خواسته است که موضوع مجددا در کمیسیون پزشکی قانونی استان مطرح و نتیجه را اعلام دارند. در نظریه مورخ 93/11/4 کمیسیون پزشکی قانونی به شرح برگ 26 پرونده اعلام شده که از نامبرده (خانم ش. ت. فرزند م.) معاینه و مصاحبه روانپزشکی به عمل آمد بر اساس گواهی پزشک معالج از مهرماه 1389 مبتلا به اختلال خلقی و افکار وسواسی تحت درمان ایشان بوده است در معاینه حال حاضر علائمی ازاختلالات فوق الذکر نزد نامبرده مشهود است و تحت درمان داروئی قرار دارد. سرانجام دادگاه با اعلام ختم رسیدگی به موجب دادنامه شماره --- مورخ 93/12/23 پس از ذکر مقدمه ای از چگونگی اقامه دعوی و توضیحات بعدی خواهان و مدافعات وکیل خوانده و نظریات پزشکی قانونی و کمیسیون پزشکی قانونی با توجه به محتویات پرونده و صرفنظر از نوع خواسته خواهان (تایید فسخ نکاح) که اعمال فسخ از ناحیه خواهان و درخواست تایید فسخ ازناحیه دادگاه مشکلات جدی راجع به مسائل شرعی فیمابین را خواهد داشت و فرق اساسی است بین دعوی متداول تایید فسخ قراردادهای مختلف موضوع ماده 10 قانون مدنی و سایر عقود با تایید فسخ نکاح که متداول این دعوی درمحاکم عمدتا (اعلام فسخ نکاح) مطرح میگردد علی ایحال ادعای خواهان مشمول مقررات ماده 1123 قانون مدنی نمی شود چون موارد فسخ در شش مورد احصاء شده است و از طرفی ادعای ایشان مشمول ماده 1128 قانون مدنی هم نیست چه آنکه اولا- نوع بیماری وی افسردگی صفت خاصی محسوب نمیشود. ثانیا- این بیماری با توجه به نظریه پزشک معالج در مرحله بهبودی است و با دارو قابل معالجه است بنابراین و در موقعیت فعلی و مستندا به مفهوم مخالف ماده 1128 قانون مدنی حکم به بطلان دعوی مطروحه صادر نموده است. پس از ابلاغ رای صادره زوج خواهان نسبت به آن تجدیدنظرخواهی نموده که پس از طی تشریفات قانونی شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان شرقی در وقت فوق العاده به موضوع رسیدگی و طی دادنامه شماره --- - 94 مورخ 1394/06/11 اعتراض تجدیدنظرخواه را غیر موجه و دادنامه تجدیدنظرخواسته را فاقد ایراد و اشکال قانونی تشخیص و ضمن رد اعتراض مطروحه دادنامه تجدیدنظرخواسته را تایید نموده است. دادنامه اخیرالذکر در تاریخ 94/6/26 به زوج ابلاغ شد و نامبرده در تاریخ 94/7/13 با تقدیم دادخواست نسبت به آن فرجامخواهی نموده که پس از تبادل لوایح و وصول پرونده به دیوانعالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع گردیده است. دادخواست فرجامی و لایحه جوابیه به هنگام شور قرائت میگردد. هیات شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای حسن عباسیان عضو ممیز و ملاحظه اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رای می دهد:

رای شعبه دیوان عالی کشور

اعتراضات فرجامخواه آقای س. م. نسبت به دادنامه شماره --- - 94 مورخ 1394/06/11 شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان شرقی که در جهت تایید دادنامه بدوی متضمن حکم به بطلان دعوی فرجامخواه به خواسته تایید فسخ نکاح انشاء گردیده مآلا وارد بوده و دادنامه فرجامخواسته به علت نقص تحقیق موثر درخور نقض می‌باشد زیرا تردیدی نیست که درهر ازدواجی بر حسب داوری عرف جامعه سلامت روحی و روانی و جسمی هر یک از زوجین وصف مقصود طرف مقابل بوده که حتی اگر صریحا در عقد نکاح شرط نشده باشد داوری عرف آن را مقصود طرفین دانسته و داخل در قرارداد می داند و در واقع سکوت طرفین به علت همان داوری عرف می‌باشد و قدر متیقن این است که چنانچه هر یک از زوجین قبل از ازدواج فاقد این وصف مقصود بوده باشد طرف مقابل در صورت اطلاع از این موضوع علی القاعده با ازدواج موافقت نخواهد کرد بنابراین سلامت روحی و جسمی هر یک از زوجین در موقع ازدواج بر حسب عرف جامعه مقصود طرفین و شرط نانوشته در عقد نکاح محسوب بوده که عقد نکاح متبانیا بر آن واقع میشود و به علاوه مقصود از سلامت روحی و جسمی متعارف هر یک از زوجین آن است که هر یک از آنان در حین عقد نکاح مبتلا به بیماری غیر قابل علاج یا صعب العلاج به نحویکه برای طرف مقابل مخاطره آمیز و موجب اختلال درروابط زناشویی و زندگی مشترک گردد نبوده باشد بنابراین چنانچه هر یک از زوجین در حین عقد نکاح از حیث سلامت روحی یا جسمی فاقد وصف مقصود عرفی بوده و آن را کتمان نموده و مخفی نگهداشته باشد چون تشخیص آن جنبه تخصصی داشته لذا پس از اثبات آن در مرجع صالح قانونی برای طرف مقابل با لحاظ ماده 1128 قانون مدنی حق فسخ ایجاد خواهد شد که پس از اطلاع از آن حق دارد که در فوریت عرفی با اعمال خیار خود نسبت به فسخ نکاح اقدام نماید. در پرونده حاضر زوج فرجامخواه به شرح دادخواست نخستین و توضیحات بعدی در جلسات دادرسی ادعا نموده که همسرش مبتلا به بیماری اعصاب و روان غیر قابل علاج بوده که در ایام زندگی مشترک بر اساس رفتار و اعمال غیر متعارف زوجه و سپس با مراجعه به پزشک معالج او متوجه این بیماری گردیده و پس از اطلاع قطعی از آن با ارسال اظهارنامه نسبت به فسخ نکاح اقدام نموده است. در نظریه مورخ 93/9/10 مرکز پزشکی قانونی استان صریحا اعلام شده که زوجه فرجامخوانده دچار اختلال دو قطبی و وسواس جبری بوده که از سال 89 تحت درمان می‌باشد و فعلا در مرحله بهبودی نسبی قرار دارد و در مواقع عود بیماری، اختلال در روابط بین فردی و زناشویی در ایشان ایجاد می‌گردد و طبق نظر پزشک معالج از مهرماه سال 89 دچار اختلال فوق با شدت و ضعف متغیر بوده که علی الاصول خانواده زوج باید در جریان این بیماری قرار می گرفتند و متعاقبا در نظریه مورخ 93/11/4 کمیسیون مرکز پزشکی قانونی استان اعلام گردیده که زوجه فرجامخوانده بر اساس گواهی پزشک معالج از مهرماه 1389 مبتلا به اختلال خلقی و افکار وسواسی تحت درمان ایشان بوده است و در معاینه حال حاضر علائمی ازاختلالات فوق الذکر نزد نامبرده مشهود است و تحت درمان داروئی قرار دارد. لذا از آنجایی که عقد نکاح فیمابین زوجین در تاریخ 1391/06/24 منعقد گردیده و بر اساس نظریات پزشکی قانونی زوجه فرجامخوانده به هنگام وقوع عقد نکاح مبتلا به اختلال خلقی و افکار وسواسی بوده است و در موقعیت فعلی پرونده نظریات پزشکی قانونی جهت تشخیص و احراز اینکه آیا زوجه فرجامخوانده به هنگام وقوع عقد نکاح از سلامت روحی و روانی متعارف به نحویکه حسب داوری عرف جامعه وصف مقصود زوج فرجامخواه محسوب بوده برخوردار بوده است یا خیر کافی بمقصود نمی‌باشد لذا جهت تشخیص و احراز موضوع فوق الاشعار ضرورت قانونی داشته که دادگاه محترم تجدیدنظر مجددا زوجه را عطف به سابقه به کمیسیون تخصصی مرکز پزشکی قانونی استان معرفی با معاینه ایشان و اقدامات پزشکی لازم و ملاحظه سوابق موجود و سوابق درمانی نامبرده صریحا اعلام دارند که آیا نامبرده در حال حاضر مبتلا به بیماری روحی و روانی می‌باشد یا خیر و شروع این بیماری وی از چه تاریخی بوده و آیا قابلیت درمان قطعی را دارد یا خیر و به طور کلی آیا بیماری ایشان جزء امراض غیر قابل علاج یا صعب العلاج به نحوی که برای زوج و اطرافیان مخاطره آمیز و موجب اختلال در زندگی زناشویی بوده باشد محسوب میگردد یاخیر و پس از انجام مراتب و وصول پاسخ کمیسیون تخصصی مرکز پزشکی قانونی سرانجام بر اساس نتیجه محصله نسبت به صدور رای مقتضی اقدام نماید بنابراین دادنامه فرجامخواسته که بدون توجه بمراتب اشعاری اصدار یافته به علت نقص تحقیق موثر در مقدرات دعوی قابلیت ابرام را نداشته فلذا مستندا به بند 5 ماده 371 و بند الف ماده 401 قانون آیین دادرسی مدنی ضمن نقض آن رسیدگی مجدد به همان دادگاه محترم صادر کننده رای منقوض ارجاع می‌گردد تا پس از تکمیل تحقیق به شرح مرقوم در فوق بر اساس نتیجه حاصله نسبت به صدور رای شایسته اقدام نماید.

شعبه --- دیوان عالی کشور - رئیس و مستشار و عضو معاون

حسن عباسیان - مسعود کریم پورنطنزی - جعفر پوربدخشان

منبع