تفهیم اتهام

تاریخ دادنامه قطعی: 1393/05/28
شماره دادنامه قطعی: ---

پیام: در صورتی که دادگاه، صرفا مشارکت در جرم قتل عمدی را به متهم تفهیم اتهام نماید، نمی تواند در حکم صادره وی را به مباشرت در جرم قتل عمدی محکوم نماید.

رای خلاصه جریان پرونده

گزار ش مورخ 1379/08/25 ریاست آگاهی... خطاب به ریاست دادگستری... حکایت از کشف یک‌دستگاه اتومبیل به‌شماره... دارد، که تکمیلا اعلام شده پس از بررسی فایل رایانه مشخص گردیده خودروی مذکور دارای سابقه سرقت است. در تحقیق از راننده خودرو به نام ع.م. اظهارداشته:«خودرو متعلق به ع.م. می‌باشد و جهت اینکه برادرم به دکتر ببرم خودرو را از نام‌برده گرفته‌ام»، لازم به‌ذکر است فقدانی شخصی به نام ص.الف. با خودروی مذکور اعلام شده‌است. موضوع جهت رسیدگی به شعبه --- دادگاه عمومی... ارجاع شده‌است. فرمانده کلانتری 11 ... نیز شکوائیه خانم ط.الف. همسر استوار ص.الف. را ضمیمه نموده که به‌موجب آن اعلام‌شده که نام‌برده با اتومبیل به‌شماره فوق به قصد... در تاریخ 1387/12/12 از منزل خارج شده، تاکنون مراجعت ننموده‌است. (لازم به‌ذکر است شکوائیه مذکور تاریخ ندارد.) مدیرکل آگاهی ناجا در خصوص موضوع فقدانی استوار ص.الف. جهت پیدایش و شناسایی فقدانی دستورات لازم را به فرماندهان نواحی انتظامی سراسر کشور داده‌است. نامه همسر مفقود مذکور ضمیمه شده، به‌موجب آن اعلام داشته: «حسب اطلاع باندی از سارقین توسط مامورین دستگیر شده‌اند و تحت پیگرد می‌باشند. از آنجا که مفقود شدن همسر اینجانب نیز مشابه مفقود شدن مرحوم ح.ب. که اکنون متهمین دستگیرشده به قتل او اعتراف کرده‌اند و جسدش نیز کشف شده می‌باشد، احتمال فراوان دارد که همسر من هم توسط همین باند ربوده شده باشد. تقاضا دارم از طریق اگاهی که متهمین هم‌اکنون در اختیار آن اداره می‌باشند، در خصوص موضوع تحقیق به‌عمل‌آید». با ملاحظه نیابت قضایی صادره از شعبه --- دادگاه عمومی... به دادگستری... در خصوص تحقیق از نحوه سرقت خودرو و این‌که صاحبش را آیا کشته‌اند یا خیر و اینکه ایادی ما قبل آنها چه اشخاصی می‌باشند و سپس اتومبیل مذکور تحویل مامورین اعزامی از آگاهی... شود، مشخص می‌گرددکه شکایت همسر مفقود مربوط به حوزه قضائی... می‌باشد. از ع.م. تحقیق شده، اظهارداشته:«اتومبیل را به رسم امانت از ل.م. گرفته‌ام. از اقوام و آشنایان من است». در تحقیق از ع.م. اظهارداشته:«ع. اتومبیل را از ع.ب. گرفته است». از ل.م. تحقیق شده، اظهارداشته:«اتومبیل را از فردی به نام ع.ب. به‌مبلغ چهار میلیون و پانصدهزار تومان خریده است و قرار شد به‌محض تحویل سند دو میلیون دیگر به او بدهد. قول‌نامه دارم. کارت اتومبیل و بیمه نیز تحویل من داده شده‌است». صورت‌جلسه مورخه 1379/09/15 مامورین حکایت از این دارد که با راهنمایی ل.م. جهت دستگیری ع.ب. به روستای... محل سکونت او مراجعه، لکن اثری از نام‌برده به دست نیامده و نام‌برده پس از توقیف خودرو توسط مامورین به کوه‌های اطراف گریخته است. در تحقیق مجدد از ل.م. اظهارداشته: ع. اتومبیل را از شخصی به نام ن. و ن. آن را از شخصی به‌نام ن. روستای...خریداری کرده. مامورین جهت دستگیری دو فرد اخیر نیز اقدام که موفق به شناسایی و دستگیری آنها نشده‌اند. قول‌نامه خریداری اتومبیل مذکور توسط ل.ر. تحویل داده شده‌است. در جریان اقدام برای دستگیری ن. فرمانده پاسگاه مربوطه اعلام داشته نام‌برده به اتهام قتل شخصی به نام ح.الف. متواری است و هویت اصلی وی م.ب. می‌باشد. به ل.م. تفهیم اتهام خرید مال مسروقه شده، اظهارداشته: قبول دارم من ماشین را چهار میلیون و پانصدهزار تومان از ع.ب. خریداری کرده‌ام و اطلاعی از سرقتی بودن اتومبیل نداشته‌ام. سپس دادگاه با اعلام اینکه محل سرقت در شهرستان... واقع شده، قرار عدم‌صلاحیت به صلاحیت رسیدگی دادگستری... صادرنموده‌است. از ناحیه دادگاه عمومی...با توجه به دستگیری فردی متهم به‌نام م.م. در میناب نیابت قضایی در خصوص تحقیق در خصوص موضوع فقدانی ص.الف. به دادگستری... داده‌شده‌است که از وی تحقیق شده، اظهارداشت: «از برج 11 سال 1378 دستگیر شده‌ام. به‌اتهام مواد مخدر و در زندان شهرستان... بوده‌ام. در تاریخی که نام‌برده مفقود شده، من در زندان میناب بوده‌ام». در تاریخ 1379/09/29 شعبه --- دادگاه عمومی... قرار عدم‌صلاحیت به صلاحیت دادگستری شهرستان... در خصوص اتهام آقایان: 1 - م.م. 2 - م.ج. 3 - ق.ر. دایر بر شرکت در قتل مرحوم ص.الف. با توجه به این‌که جرم در آن حوزه قضایی واقع شده‌است، صادرنموده‌است. موضوع به شعبه --- دادگاه عمومی ارجاع، دادگاه در تاریخ 1379/10/19 با اعلام این‌که در خصوص اتهام متهمین به‌شرح و اسامی فوق با توجه به اینکه نام‌بردگان در آگاهی اقرار نموده‌اند و دادگاه محترم راجع به صحت و سقم اقرار آنان اقدامی نکرده‌است و صرفا با تحقیقات مامورین انتظامی قرار عدم‌صلاحیت به‌صلاحیت این مرجع صادرنموده که متهم م.م. در جلسه این دادگاه اتهام را تکذیب کرده‌است. ضمن اینکه نام‌برده در پرونده دیگری به‌اتهام مشارکت در قتل‌عمدی م.ب. تحت تعقیب بوده‌است و همین افراد را به‌عنوان مشارکت در قتل معرفی کرده که با تحقیقات انجام شده نه جسدی کشف گردیده، نه محل آتش‌زدن جسد مشخص شده؛ لذا با توجه به مراتب فوق، با توجه به اینکه عنصر مادی جرایم و مجازات‌ها فعلا مفقود می‌باشد و درشهرستان... بزهی اتفاق نیفتاده، قرار عدم‌صلاحیت به صلاحیت دادگاه عمومی... صادر می‌گردد. با حصول اختلاف، شعبه --- دادگاه تجدیدنظر استان وارد رسیدگی شده و حسب دادنامه شماره --- - مورخ 1379/11/12 با تایید نظر شعبه --- دادگاه عمومی...، شعبه --- دادگاه عمومی را صالح به رسیدگی اعلام نموده‌است. مجددا شعبه --- دادگاه عمومی... شعبه --- دادگاه عمومی را صالح به رسیدگی اعلام نموده‌است. مجددا شعبه --- دادگاه عمومی... مبادرت به صدور نیابت قضایی به دادگستری... نموده‌است تا با دستگیری ل.م. از وی تحقیق و نسبت به شناسایی سایر متهمین و جلب آنان اقدام و از آنان نیز در خصوص موضوع تحقیق شود. در پاسخ مامورین گزارش کرده‌اند: ل.م. به‌کار قاچاق مشغول است و ده روز قبل به‌هنگام قاچاق پارچه از مرز پاکستان به ایران توسط عوامل پلیس پاکستان دستگیر شده‌است و امکان تحقیق از او میسر نیست. سپس شعبه --- دادگاه عمومی... دستور استعلام از زندان... را داده که اعلام نمایند: آیا م.م. در سال 1378 در آن زندان بوده است یا خیر؟ زندان طی فرمی که ارسال داشته‌است، اعلام‌نموده عطف به ابلاغ شماره ع- 197 - 79 - 19 م.م. در تاریخ 1381/03/13 از زندان آزاد، لیکن به‌دلیل داشتن قرار دیگر همچنان در حبس است. سپس دادگاه عمومی بندرعباس طی دادنامه شماره --- مورخ 1380/02/12 چنین رای داده‌است: «در خصوص اتهام م.م. دائر بر آدم‌ربایی با توجه به شکایت شاکی، گزارش مامورین و با توجه به سایر اوراق پرونده، طبق تحقیقات انجام شده و استعلام از زندان... محرز گردیده متهم از تاریخ 1378/01/07 تاکنون، به‌جرم مواد مخدر و شرکت در سرقت، در زندان بوده است. لذا به لحاظ عدم کفایت ادله اثباتی، مستندا به بند (الف) ماده 177 قانون آیین دادرسی کیفری نام‌برده را از بزه انتسابی تبرئه می‌نماید. رای صادره قابل تجدیدنظر در دیوان‌عالی‌کشور است. لازم بذکر است رئیس اداره زندان... پاسخ دادرس شعبه --- دادگاه عمومی... را به‌موجب شماره 588 - 7682 مورخ 1380/11/03 داده و اعلام داشته، نام‌برده در تاریخ 1378/01/07 به‌جرم مواد مخدر به جریمه محکم شده که در تاریخ 1378/02/01 به زندان معرفی شده‌است و در تاریخ 1379/07/10 تحت قرار به‌جرم قتل عمد زندانی که در تاریخ 1379/09/15 آزاد شده‌است، هم‌اکنون نیز به اتهام شرکت در سرقت و قتل عمدی در زندان است. این پاسخ به‌صورت جابجا قرارگرفته است. نیز لازم بذکر است که اولا: تمامی اوراق تا به این قسمت از پرونده کپی بوده و اکثرا نیز جابجا در پرونده بایگانی شده‌است. سپس دادگاه طی دادنامه شماره --- مورخ 1381/02/12 در خصوص اتهام متهم ل.م. دایر بر خرید مال مسروقه، با توجه به این‌که محل وقوع بزه در شهرستان... بوده است، قرار عدم‌صلاحیت به‌شایستگی و صلاحیت رسیدگی دادگاه عمومی صادر نموده‌است. نیز اعلام‌داشته: در خصوص موضوع سرقت و آدم‌ربایی پرونده مفتوح خواهد بود. سپس در تاریخ 1380/02/17 شعبه اول دادگاه عمومی... با توجه به این‌که پرونده توسط معاونت دادگستری به آن شعبه ارجاع شده، اعلام داشته م.م. در ارتباط با بزه انتسابی قتل عمد طی دادنامه شماره --- مورخ 1381/02/12 برائت حاصل نموده، چون شعبه --- بلاتصدی می‌باشد و زندان... درخواست تعین تکلیف زندانی را نموده‌است، در خصوص اتهام دیگر زندانی دایر بر شرکت در آدم‌ربایی قرار آزادی متهم را به‌قید ایداع وثیقه به‌مبلغ پنجاه‌میلیون ریال صادر و اعلام می‌نماید. (این درحالی است که متهم از اتهام آدم‌ربایی به‌موجب دادنامه شماره --- مورخ 1381/02/12 شعبه --- دادگاه عمومی... برائت حاصل نموده‌است و در خصوص اتهام قتل عمدی ص.الف. نیز به‌موجب دادنامه دست‌نویس به شماره 201 مورخ 1381/02/12 برائت حاصل نموده‌است. سپس گزارش پاسگاه انتظامی... به فرمانده انتظامی شهرستان... ضمیمه شده که به موجب آن اعلام‌شده: در ساعت 18/50 مورخ 1384/01/14 حسب اطلاع واصله از آقای الف.الف. مبنی بر این‌که در یوم‌جاری تعدادی کارگر مشغول لایروبی یک حلقه قنات بوده‌اند که به اسکلت فردی شبیه انسان برخورد نموده‌اند. مامورین به محل اعزام، مشاهده نموده‌اند که تعدادی استخوان اسکلت شبیه انسان توسط عده‌ای کارگر به بیرون از قنات آورده شده، داخل قنات حدودا 5 متر می‌باشد و یک کارت شناسایی ژاندامری سابق به مشخصات ص.الف. متولد 1343 و گواهینامه رانندگی پایه دوم به‌نام نام‌برده کشف گردیده که اسکلت مذکور به‌همراه کارت‌های شناسایی به پاسگاه آورده شده‌است. اسکلت به پزشکی قانونی انتقال داده شده، گزارش پزشکی قانونی شهرستان... خطاب به فرمانده پاسگاه چنین است: از بقایای اسکلت ارسال شده معاینه به‌عمل آمد. متعلق به مردی حدود 30 ساله، قد تقریبی 168 سانتی متر می‌باشد. بقایای استخوان‌ها شامل استخوان جمجمه، فک تحتانی، یک‌عدد مهره گردنی، دوعدد مهره سینه‌ای و یک عدد مهره‌کمری استخوان‌های کتف راست و چپ و ترقوه راست و چپ و بازوی راست و چپ استخوان‌های زند اعلی و اسفل راست و چپ استخوان خاجی، لگن راست و چپ، ران راست و چپ، درشت نی و نازک نی چپ و نازک نی راست می‌باشد. البسه همراه شامل پیراهن مردانه سفید آستین بلند و زیرپوش آستین کوتاه سفید، شلوار مشکی چهارخانه و کمربند مشکی و یک رشته بند نخی گره خورده می‌باشد. کلیه استخوان‌ها و البسه پوشیده از گل‌ولای بوده و بافت و نسوج نرم کاملا استحاله گردیده و از بین رفته است. نکته قابل ذکر در معاینات استخوانی، شکستگی التیام یافته قدیمی در ثلث میانی استخوان درشت نی ساق پای چپ می‌باشد. با توجه به مورد تعین علت فوت مقدور نیست. موضوع به اطلاع ریاست دادگستری... رسیده که دستورات قضایی صادر شده‌است. در مورد کشف جسد موضوع به آگاهی... نیز اعلام شود. سپس صورت‌جلسه‌ای با امضا فرمانده پاسگاه و افراد دیگری که نسبت خود را پسرعمو و برادر و داماد متوفی اعلام نموده‌اند و از روی بقایای جسد آن‌را متعلق به ص.الف. شناسایی نموده‌اند و اعلام داشته‌اند: در سال 1378 نام‌برده با یک‌دستگاه اتومبیل مسافرکشی می‌کرده که مفقود شده و خودروی وی در سال 1379 در شهرستان.. کشف شده‌است. با بررسی پیراهن و شلوار اظهارداشته‌اند: اینها متعلق به ص.الف. است. از کارگران تحقیق شده که اظهارداشته‌اند: موقع لایروبی این استخوان‌ها و لباس‌ها را پیدا کرده‌اند و آنها رابیرون آورده‌اند. در تاریخ 1384/01/21 از آقای م.الف. تحقیق شده، اظهارداشته: «در سال 1378 فرزندم با یک‌دستگاه اتومبیل مفقود شده‌بود که خودروی او در سال 1379 در شهرستان... کشف شد. فرزندم هم پرونده مفقودی در آگاهی... دارد و هم پرونده کشف خودرویش می‌باشد. جسد و اسکلتی که در قنات حوزه پاسگاه... کشف شده، متعلق به فرزندم می‌باشد. چون هم لباس فرزندم را شناختم و هم کارت‌شناسایی او در قنات کشف شده، هم پایش شکستگی داشته که حالا در معاینات پزشکی از اسکلت مشخص شده و از فردی که خودری فرزندم نزد او کشف شده شکایت دارم.» سپس کروکی محل کشف اسکلت ترسیم شده‌است. سپس پدر مقتول اعلام داشته: مقتول دارای چهار فرزند است. ط. 19 ساله، ع. 16 ساله، ط. 15 ساله، ز. شش ساله، ذیل قسمت شکایت پاره شده و قابل خواندن نمی‌باشد. ولی این‌گونه بررسی شد که اعلام شده همسرش و مادرش گ.پ. نیز شکایت دارند. رئیس دادگستری... خطاب به پزشکی قانونی شهرستان... اعلام نموده که با رایزنی با پزشکی قانونی شهرستان... درحد توان علت فوت مشخص و در صورت عدم امکان تعیین علت فوت با رضایت بستگان جسد تحویل پدر مقتول گردد. جواز دفن صادر شده، در آن علت فوت غیرقابل‌تعیین ذکر شده‌است. از خانم گ.پ. مادر مقتول تحقیق شده، اظهارداشته: شکایتم همان شکایت همسرم است. از قاتل یا قاتلین شکایت دارم. از خانم ط.الف. همسر مقتول نیز تحقیق شده، اظهارداشته: «شکایت من نیز همین شکایت پدر و مادر مقتول است و تقاضای صدور حکم قصاص دارم. از ع.الف. 16 ساله در تاریخ 1384/03/01 تحقیق شده او نیز از قاتل یا قاتلین پدرش شکایت نموده‌است و تقاضای قصاص قاتل یا قاتلین را نموده‌است. از ط.الف. دختر مقتول 18 ساله نیز در تاریخ 1384/03/01 تحقیق شده او نیز شکایت سایر اولیای‌دم را تکرار کرده‌است. از شعبه --- دادگاه عمومی... خواسته شده تا از پرونده سرقت اتومبیل مقتول و کشف آن بدل تهیه و به دادگاه... ارسال نمایند. سپس نیابت قضایی به دادسرای عمومی... در خصوص دستگیری ل.م. به‌اتهام خرید مال مسروقه و مباشرت در قتل‌عمدی ص.الف. و اعزام وی به دادگستری... داده شده‌است. از م.الف. 20 ساله فرزند مقتول در تاریخ 1384/04/08 نیز تحقیق شده، او نیز از قاتل یا قاتلین پدرش شکایت نموده‌است. سپس دادسرای... اعلام داشته: با بررسی متن نیابت قضایی، آدرس متهمین شهرستان اعلام شده و شهرستان دادسرای مستقل دارد. نیابت به دادسرای مذکور بایستی ارسال شود. با اعاده نیابت قضایی، مجددا نیابتی قضایی در خصوص دستگیری 1 - ع.م. 2 - ع.م. به‌اتهام شرکت در قتل‌عمدی مرحوم ص.الف. داده شده‌است. در جریان اجرای نیابت، پاسگاه مربوطه اعلام نموده در اجرای نیابت قضایی به روستای... مراجعه، لکن اهالی اعلام داشته‌اند متهمین به ب.ع. رفته‌اند. در تاریخ 1381/52/13 از پدر مقتول به نام م.الف. تحقیق شده و از وی سوال شده ازچه کسی شکایت دارید؟ جواب: «از کسی شکایت ندارم. من به تنهایی خودم هیچ‌گونه ادعایی ندارم. زن دارد و چهار فرزند. آنها را بخواهید سئوال کنید. از خودشان بپرسید، هر تصمیمی می‌خواهید بگیرید». در تاریخ 1385/02/16 از مادر مقتول تحقیق شده، اظهارداشته: «حرف من هم مثل شوهرم است. وقتی که نمی‌دانیم قاتل پسر ما کیست، مدتی هم از این جریان می‌گذرد، چه‌طور بگوئیم که شکایت داریم؟ شکایت نداریم. در مورد بقیه از خودشان بپرسید». در تاریخ 1381/52/21 از همسر مرحوم تحقیق شده، اظهارداشته: «در تاریخ 1381/52/13 به من ابلاغ شد. نتوانستم در تاریخ مذکور حاضر شوم. هیچگونه وسیله نقلیه نداشتیم. باید از... به اینجا بیایم که مشکل است. از فردی به نام ل.م. که در... دستگیر شد توسط مامورین آگاهی... و ماشین شوهرم دستش بوده، چرا مامورین نباید به شاکی اطلاع بدهند؟! متهم را به‌دادگاه بردند و دادگاه وقت آقای ر. بدون وثیقه آزاد کرده، چرا؟! من از افرادی که قاتل شوهر من را آزاد کرده‌اند شکایت دارم، ولی توانایی این‌که بروم... قاتل را پیداکنم ندارم. از م.الف.(فرزندمقتول) تحقیق شده، اظهارداشته: شکایتم همان است که مادرم گفت. از آقای ع.الف. تحقیق شده، او نیز همین مطالب را تکرار نموده‌است. سپس همسر و فرزندان مقتول طی لایحه‌ای خطاب به ریاست دادگاه عمومی بخش... از ل.م. به‌اتهام قتل پدرشان شکایت نموده‌اند. سپس سرپرست دادگاه عمومی بخش طی شرحی خطاب به ریاست محترم دیوان‌عالی‌کشور با توضیح این‌که متهمین در شهرستان... سکونت دارند و علی‌رغم نیابت‌های مکرر موضوع منجر به نتیجه نشده‌است و اولیای‌دم نیز در حوزه قضایی... سکونت ندارند. وفق مواد 62 و 63 قانون آیین دادرسی کیفری تقاضای احاله امر را به دادسرای... نموده‌است که پرونده به شعبه --- دیوان‌عالی‌کشور ارجاع، شعبه مرقوم به‌موجب دادنامه شماره --- مورخ 1386/09/26 با احاله پرونده به دادسرای عمومی و انقلاب... و ادامه رسیدگی در آنجا موافقت کرده‌است. با ارسال پرونده در دادسرای مذکور به شعبه اول بازپرسی ارجاع شده‌است. آقای بازپرس طی شرحی نیابت قضایی به حوزه‌های قضایی... صادر نموده و اعلام‌داشته آخرین یدی که ماشین در اختیار او بوده، م.ب. بوده، ساکن روستای...، نام‌برده احضار، در صورت عدم حضور جلب شود و در خصوص این‌که خودرو را از چه کسی و درکجا خریداری نموده از وی تحقیق، مدارک ابرازی وی اخذ، در صورت توجه اتهام به‌وی تفهیم، اتهام سرقت خودرو و قتل ص.الف. تفهیم، قرارمتناسب صادر، تحت‌الحفظ به این مرجع اعزام شود. گزارش پاسگاه حکایت از سکونت نام‌برده در شهرستان... دارد. آقای بازپرس نیابت قضایی جهت دستگیر متهم به دادسرای شهرستان... نیز صادر و ارسال نموده‌است. نیابت‌های قضایی مذکور پیگیری نیز شده‌است، نتیجه‌ای حاصل نگردیده‌است. سپس لایحه‌ای از م.ب. معروف به ن. خطاب به بازپرس شعبه اول دادسرای ضمیمه‌شده، به‌موجب آن اعلام نموده خودروی پیکان سواری به‌شماره... را که سابقه سرقت دارد، از ح.ب. خریداری کرده‌ام و حاضرم او را به بازپرسی معرفی نمایم. سپس ح.ب. در ذیل همین سطور اعلام‌داشته: خودروی مذکور را از آقای الف.م. خریداری نموده و حاضر به معرفی او می‌باشد. الف.م. نیز در ذیل همین سطور اعلام‌داشته: اتومبیل را از الف.م. خریداری کرده و نتوانسته او را حاضر نماید. سپس آقای بازپرس دادسرای... طی نیابتی قضایی به دادگاه عمومی بخش... اعلام نموده با توجه به آدرس الف.م. فرد مذکور راسا جلب، از وی تحقیق لازم معمول شود. در صورت توجه اتهام به نام‌برده، اتهام قتل‌عمدی مرحوم ص.الف. و سرقت خودروی مقتول به او تفهیم، قرار مناسب صادر، اعزام شود. درجریان انجام نیابت‌ها پلیس آگاهی... گزارش نموده که الف.م. دستگیر، از وی تحقیق شد. اظهارداشت: از قتل مرحوم ص.الف. اطلاعی ندارم. خودروی پیکان را 7 یا 8 سال قبل از شخصی به‌نام الف.م. خریدم. هیچ‌گونه قول‌نامه‌ای ندارم. سپس آن را به فردی به‌نام ح.ب. فروخته‌ام. دراین‌خصوص هم مدرکی ندارم. سوابق وی بررسی شده، فاقد سابقه اعلام شده‌است. در جریان تحقیق از او اظهارداشته: م. و ح.ب. را می‌شناسد و از قدیم با خانواده آنها رفت و آمد داشته است و خودرو را دومیلیون‌و‌پانصدهزار تومان به ح.ب. فروخته است و هیچ‌گونه مدرکی از خودرو نداشتم که به ح.ب. بدهم و خودرو را از الف.م. خریداری کرده‌بودم و از او هم هیچ‌گونه مدرکی که مربوط به خودرو باشد، دریافت نکردم. چون با م. فامیل هستیم و شناخت کافی از ایشان داشتم، خودرو را یک‌میلیون‌وهشتصدهزار تومان از ایشان خریدم. ایشان شوهر خواهرزاده‌ام می‌باشد. آقای دادرس دادگاه... در تاریخ 1389/01/26 پس از تحقیق از نام‌برده که همان اظهارات سابق را تکرار نموده، به‌ وی تفهم اتهام قتل‌عمدی و سرقت خودروی مقتول را نموده، اظهارداشته: قبول ندارم. من قاتل نیستم، فقط خودرو را از م. خریده‌ام. جهت وی قرار وثیقه صادرشده‌است. در خصوص دستگیری م. توسط مامورین اقدام شده که توفیقی حاصل‌نشده‌است. سپس توسط آقای دادرس شعبه اول دادگاه عمومی... قرار قبولی وثیقه متهم صادرگردیده، در تاریخ 1389/02/18 از الف.م. تحقیق شده‌است. از وی سئوال شده: «شما یک دستگاه اتومبیل به ‌شماره... به شخصی به نام الف.م. فروخته‌اید؟» پاسخ‌داده: «خیر! بنده هیچ خودرویی به ایشان نفروخته‌ام و اظهارات ایشان کذب است». سوال: «آیا با یکدیگر خصومت دارید؟» جواب: «قبلا به‌خاطر اینکه خواستم خواهرزاده او را بگیرم، مخالفت می‌کرد و با من درگیر شده بود». سپس حسب نیابت اعطایی به وی تفهیم اتهام قتل‌عمدی مرحوم ص.الف. شده‌است. اظهارداشته: «قبول ندارم. اظهارات ایشان کذب است». جهت وی قرار وثیقه صادرشده‌است. از وی حسب برگه انگشت‌نگاری اخذ، اثر انگشت شده، اعلام گشته نام‌برده دارای سابقه است و جهت وی دو فقره سابقه، هر دو فرار از خدمت اعلام شده‌است. در خصوص مواجهه حضوری الف.م. و م. دستور قضایی صادرگردیده‌است، لکن الف.م. حاضر نشده‌است. مقام قضایی دستور حاضر نمودن الف.م. را از طریق وثیقه‌گذار اعلام نموده‌است. قرار قبولی وثیقه الف.م. نیز صادرگردیده‌است. نیابت‌های متعدد در خصوص دستگیری متهم الف.م. صادر و پیگیری شده، لکن نتیجه‌بخش نبوده‌است. النهایه آقای بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب... درخواست احاله پرونده را به دادگاه عمومی بخش... نموده‌است که موضوع به شعبه --- در دیوان‌عالی‌کشور ارجاع که شعبه به‌موجب دادنامه شماره --- مورخ 1390/03/25 با امر احاله موافقت نکرده و خواستار ادامه رسیدگی توسط دادسرای... شده‌است. پس از اعاده پرونده،... آقای بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب... مجددا نیابتی در خصوص احضار الف.م. و الف.م. و مواجهه حضوری بین آنان و در صورت عدم‌حضور، احضار آنان از طریق وثیقه‌گذاران آنها طبق قانون به دادگاه عمومی بخش... صادرنموده‌است. در تاریخ 1389/07/18 دادگاه... طی صورت‌مجلس اعلام‌نموده: آقای الف.م. در جلسه حاضر است، لکن الف.م. حاضر نگردیده‌است. وفق مقررات قانونی نام‌برده از طریق وثیقه‌گذار احضار شود. گزارش مامورین پیرامون بررسی وضعیت اخلاقی متهمین مذکور حکایت از این دارد که الف.م. از وضعیت اخلاقی خوبی در محل برخوردار نیست. مجددا توسط دادرس دادگاه عمومی بخش... در تاریخ 1389/11/23 از الف.م. تحقیق شده (در مورد قتل مرحوم ص.الف.) که اعلام‌نموده: بنده از این موضوع اطلاعی ندارم و تاکنون اصلا خرید و فروش ماشین نکرده‌ام. برگ ابلاغیه به شخص وثیقه‌گذار الف.م. ابلاغ شده، لکن در برگه مذکور ذکر گردیده مکفول خود را در مهلت یک‌هفته در دادگاه عمومی بخش... حاضر نماید که این امر اشتباه است. در تاریخ 1389/11/23 آقای دادرس دادگاه عمومی... با اعلام این‌که اخطاریه وثیقه‌گذار به نام غ.د. ابلاغ واقعی شده، لکن نسبت به معرفی الف.م. اقدام نکرده‌است و تماس‌های تلفنی مکرر نیز با وی جهت حاضرکردن مکفول خود برقرار شده، لذا مبادرت به‌صدور حکم به ضبط وثیقه می‌گردد. سپس آقای دادرس در ذیل تصمیم اخیرالذکر اعلام داشته: در نیابت اعطایی شماره سند جهت انجام مراحل ضبط وثیقه وجود ندارد، بدل از پرونده تشکیل و پرونده به مرجع معطی نیابت اعاده گردد. سپس آقای بازپرس شعبه --- دادسرای عمومی و انقلاب... طی صورت‌جلسه‌ای اعلام داشته: حسب تماس تلفنی دادرس محترم دادگاه عمومی بخش...، متهمین دستگیر و اقرار به قتل مرحوم ص.الف. نموده‌اند. به نیابت از این بازپرسی با داشتن کلیه اختیارات قانونی دفاع و آخرین دفاع از متهمین در خصوص اتهام مذکور اخذ، هم تفهیم اتهام شرکت در سرقت به آنان شده، مبادرت به‌صدور قرار بازداشت‌موقت گردید. پس از بازسازی صحنه اوراق جدید‌التحصیل و متهمین به‌این شعبه ارسال و اعزام شوند. صورت‌مجلس مورخ 1389/12/17 مامورین پاسگاه انتظامی حکایت از دستگیری متهم الف.م. دارد. جهت دستگیری الف.م. اقدام شده که به‌موجب صورت‌مجلس، مامورین محل متهم شناسایی نگردیده است و نیز به‌موجب صورت‌مجلس دیگر مامورین اعلام‌شده: آقای م. هیچ‌گونه همکاری درجهت دستگیری م. نمی‌نماید. النهایه در تاریخ 1390/05/04 الف.م. نیز دستگیر شده‌است. در آگاهی از الف.م. تحقیق شده، از وی سئوال شده: «اتومبیل را حسب اظهارات م. و ح.ب. شما به آنها فروخته‌اید؟ پاسخ داده: «بله! قبول دارم من اتومبیل را به ح.ب. فروخته‌ام.» سوال: «این خودرو را از کجا آوردید؟» جواب: «خودرو را از شهرستان... کرایه، سوار شدیم و به روستای... آمدیم». سوال: «حسب محتویات پرونده، اتهام شما قتل عمدی مرحوم ص.الف. می‌باشد. چه می‌گوئید؟» جواب: «اتهام را قبول دارم». سوال: «شرح ماجرا چگونه است؟» جواب: «من درشهرستان... منزل آقای الف.م. بودم. در منزل ایشان برنامه‌ریزی کردیم که برویم داخل شهر یک خودرو کرایه می‌کنیم. سپس نسبت به سرقت آن اقدام کنیم. سپس با ایشان به ایستگاه... آمدیم، یک‌دستگاه خودروی سواری را به‌قصد به مبلغ سی‌هزار تومان دربست کردیم. سپس به اتفاق و به همراه راننده که هویت او را نمی‌دانستیم، به‌سمت... راه افتادیم. در بین راه حوالی پلیس‌راه م. راننده دو نفر خانم راکه به... می‌آمدند، سوار کرد. سپس به راه خود ادامه داد تا این‌که به ایست و بازرسی شهرستان... رسیدیم. در آنجا راننده خودرو با یکی از مامورین نیروی انتظامی که به‌نام جناب سروان س. بود برخورد و ایستاد و سلام و علیک کردند. سپس مجددا به سمت... حرکت کرد. آن دو زن در... پیاده شدند. من و الف. و راننده ماندیم. در...از سوپر مارکتی چند عدد تخم‌مرغ خریدیم و به روستای... رفتیم. ابتدا به درب منزل پدری‌ام مراجعه و چند دقیقه با خودرو و راننده جلوی منزل‌مان ایستادیم. مادرم و خواهرم سوال کردند: خودرو مال کیست؟ گفتم: متعلق به دوست‌مان است و می‌خواهیم با هم برویم سمت بالا برای تفریح. سپس حرکت کردیم و به سمت منزل فردی به‌نام ر.م. که قبلا من نامزد دخترش بودم، رفتیم. تخم‌مرغ‌ها را در آنجا برای ما درست کردند و صبحانه خوردیم. سپس به‌سمت بیابان رفتیم. در بیابان از جاده اصلی خارج شدیم. وسط بیابان بودیم که موقعیت فراهم شد و با توجه به این‌که از قبل برنامه‌ریزی کرده بودیم و یک‌رشته سیم که حدود 1/5 متر می‌شد و الف. با خود آورده بود، آن را از داخل جیبش بیرون آورد و دور گردن راننده انداخت و محکم طناب را کشید. من فرمان خودرو را گرفتم و سپس سوئیچ را خارج نمودم، تا این‌که راننده کاملا خفه شد. بعد از آن در فاصله حدود 100 ‌متری محلی که خودرو متوقف نمودیم و راننده را خفه کردیم، قناتی وجود داشت که دو نفری با همدیگر راننده را از داخل خودرو خارج کردیم و داخل قنات انداختیم. من رانندگی نمی‌دانستم. الف. کمی می‌دانست. پشت فرمان نشست. آمدیم به درب منزل... در روستای... ن.الف. آنجا مشغول کندن چاه بود و الف. به دروغ گفت ماشین مال برادرم است، چون که رانندگی نمی‌دانیم ما را به‌منزل ح.ب. برسان. الف. ابتدا قبول نمی‌کرد، با اصرار ما درنهایت قبول کرد و گفت خودتان با ماشین مجددا برمی‌گردید یا نه؟ گفتیم احتمال دارد دو - سه‌روزی آنجا بمانیم و چون که الف. می‌خواست به منزل‌شان برگردد، گفت: باید یکی از شماها موتور من ‌را به آنجا بیاورید. من سوار موتور شدم و الف. و الف. هم با خودرو به منزل ح.ب. حرکت کردند. آنجا رسیدیم. الف.د. مجددا به‌منزل‌شان برگشت و من به اتفاق الف.م. نزد ح.ب. ماندیم. در آنجا اتومبیل را با سی‌کیلوگرم تریاک معامله کردیم و ح.ب. ما را با مواد به ر. رساند و پس از آنکه ح.ب. ما را از پاسگاه ف. رد نمود، خودش مجددا به سمت منزل‌شان برگشت. ما به سمت... آمدیم. تریاک‌ها را سمت منزل‌مان جاسازی کردیم، با الف. رفتیم به منزل پدری من، آنجا استراحت کردیم. صبح روز بعد الف. رفت... منزل خودشان و من در روستای... ماندم. زمانی که راننده را کشتیم مدارک داخل ماشین بود. کارت‌خودرو بود و یک‌جلد دفترچه زرد رنگ کارت خودرو را به ح.ب. دادیم. دفترچه را داخل قنات انداختیم. ح.ب. را از قبل آشنا بودیم و او گفته بود اگر خودرو داشتید بیاورید به‌من تحویل بدهید. من قبلا‌ از ایشان تریاک می‌گرفتم و کاملا با هم آشنا بودیم. سپس تریاک‌ها را بین هم‌دیگر قسمت کردیم، 15 کیلو من برداشتم، 15 کیلو الف.م.، الف.م. به من می‌گفت: اگر اعتراف کنیم، گرفتار می‌شویم و من برادری دارم که کار ما را درست می‌کند و همین‌طوری مامورین و دادگاه را سرگردان کنیم، درنهایت خودشتان خسته می‌شوند و خودبه‌خود همه چیز سرد می‌شود و آب از آسیاب می افتد. هدف ما این بود که می‌خواستیم به ماشین برسیم و آن را بفروشیم و وضع مالی خودمان را خوب کنیم. ما قصد کشتن راننده را نداشتیم. یک دفعه این اتفاق افتاد». از الف.م. تحقیق شده، شرح ماجرا را چنین داده‌است: «الف. به... منزل ما آمد. با همدیگر نقشه سرقت ماشین کشیدیم. روز بعد به ایستگاه... رفتیم و ماشین دربست گرفتیم و به ر. آمدیم. در راه دو یا سه مسافر زن را نیز سوار کرد. آمدیم به... پیاده شدند. ما هم به... منزل الف.م. رفتیم، نهار خوردیم. به طرف... رفتیم. سر... به راننده گفتیم بایستد که ایستاد. الف. دستان راننده را گرفت، من هم با سیم انداختم گردن راننده و تمام شد. انداختم در همان... آمدیم خانه الف. از آنجا به خانه الف.د. رفتیم و با الف. که راننده بود، به خانه ح.ب. رفتیم و اتومبیل را به 30 کیلو تریاک معامله کردیم. نصف الف. برداشت، نصف من. به... آمدیم و من صبح به شهرستان... آمدم. نقشه سرقت و قتل را با هم تصمیم گرفتیم، ولی در محل نبود. او را در روستای... در داخل بیابان و نزدیک قنات به‌قتل رساندیم. الف. آدرس آنجا را می‌داند و چون نمی‌خواستیم قضیه افشاء شود، کذب گفتیم. راننده را نمی‌شناختیم و اتومبیل را به ح.ب. دادیم. الف.ح. را می‌شناخت و از طریق او من با ح.آشنا شدم و دقیقا حضور ذهن ندارم که مدارکی از خودرو را هم به ح. داده باشم و اقدام ما صرفا به‌خاطر کسب مال بود و از کرده خود پشیمانیم». در تاریخ 06/01/5390 بین متهمین مواجهه حضوری در مرجع انتظامی داده شده‌است. الف.م. همان اظهارات سابق را تکرار نموده‌است و اظهارداشته: «از قبل برنامه‌ریزی کرده بودیم راننده را بکشیم و خودرو را به سرقت ببریم. در بین راه الف.م. با سیمی که از قبل تهیه کرده بودیم، دور گردن راننده انداخت و من هم راننده را گرفتم و الف. او را خفه کرد. سپس جسد او را داخل قنات انداختیم و...» سپس از م. سئوال شده: «چه می‌گوئید؟» پاسخ داده: «کلیه اظهارات الف.م. را قبول دارم»، سپس آقای رئیس دادگاه بخش... از متهمین تحقیق نموده، همان اظهارات سابق‌الدرج را تکرار نموده‌اند. به متهمین تفهیم اتهام مشارکت در قتل‌عمدی مرحوم ص.الف. شده‌است، اتهام را پذیرفته‌اند. سپس قرار بازداشت موقت آنان صادرشده‌است. صورت‌مجلس بازسازی صحنه قتل ضمیمه شده که متهمین صحنه قتل را تشریح نموده‌اند. سپس با اعاده پرونده در تاریخ 1390/07/05 آقای بازپرس شعبه دوم... پس از شرح خلاصه ماوقع جهت متهمین مذکور به اتهام مشارکت در قتل، قرار مجرمیت صادرنموده‌است و در خصوص اتهامات دیگر متهمین دایر بر سرقت مسلحانه خودرو و خرید 30 کیلوگرم تریاک و اتهام ح.ب. دایر بر فروش 30 کیلو تریاک به متهمین و نیز اتهام آقایان م.م. دایر بر مشارکت در قتل و آدم‌ربایی، ق.ر. دایر بر مشارکت در قتل، م.ج. دایر بر مشارکت در قتل، ل.م.، ع.ب. و م.ب. دائر بر خریدوفروش خودروی مسروقه؛ با توجه به محتویات پرونده نظربه‌این‌که سرقت مسلحانه، تحصیل مال مسروقه، آدم‌ربایی، خرید و فروش مواد‌مخدراز جرایم تعزیری بوده و از تاریخ وقوع جرایم فوق جهت محتویات پرونده بیش از ده سال سپری شده، لذا جرایم مذکور مشمول مرورزمان گردیده، به استناد بند 6 ماده 6 قانون آیین دادرسی کیفری قرار موقوفی تعقیب صادرمی‌گردد. در خصوص اتهام آقایان م.م.، ق.ر.، م.ج. دایر بر مشارکت در قتل، با توجه به اقاریر صریح متهمین م. و م. نظربه عدم توجه اتهام به نام‌بردگان، قرار منع پیگرد آنان صادرمی‌شود. با قرارهای صادره آقای دادستان موافقت نموده‌است. در مورد متهمین الف.م. و الف.م. کیفرخواست صادرگردیده‌است. پرونده به شعبه اول دادگاه کیفری استان ارجاع شده‌است. در تاریخ 1390/07/20 دادگاه از متهمین سئوال نموده: «آیا قادر به گرفتن وکیل می‌باشند یاخیر؟» م.الف. اظهارداشته: «ده روز مهلت بدهید، وکیل بگیرم. اگر نتوانستم دادگاه راسا اقدام نماید.» الف.م. تقاضا نموده دادگاه برای وی وکیل تعین نماید. در تاریخ 1390/08/02 دادگاه تشکیل جلسه داده، با توجه به انقضاء مهلت درخواستی الف.م. جهت تعین وکیل آقای ح.م. را جهت وکالت تسخیری الف.م. و آقای م.ع. را جهت وکالت تسخیری الف.م. تعین نموده ،دستور تعیین وقت رسیدگی داده شده‌است و دستور رائه گواهی‌حصروراثت از اولیاءیدم داده شده‌است. در تاریخ 1391/02/11 دادگاه تشکیل جلسه داده‌است. متهمین به‌همراه وکلاءتسخیری خود حاضر بوده‌اند. نماینده دادستان نیز حضور داشته‌است. اولیای‌دم حضور نداشته‌اند ولایحه‌ای نیز ارسال نکرده‌اند. اوراق احضاریه خانم‌ها ط. و ز.الف. و گ.پ. و ط.الف. بلااقدام اعاده شده‌است و آدرس آنها شناسایی نشده و احضاریه آقایان م.الف. و ط.الف. و ع. و م.الف. الصاق شده‌است. دادگاه از نماینده دادستان خواسته مطالبش را عنوان نماید آقای نماینده دادستان با توجه به کیفرخواست صادره و سایر اوراق پرونده تقاضای مجازات متهمین را نموده‌است. سپس دادگاه به متهم الف.م. تفهیم اتهام شرکت در قتل عمدی مرحوم ص.الف. را نموده‌است. پاسخ داده: «قبول ندارم. ماجرا به این‌صورت بود که الف.م. ماشین را در... آورد و درب منزل ما راننده مرحوم بود. من مرحوم را نمی‌شناختم. من هم سوار شدم. صندلی عقب نشستم پشت سر راننده. م.جلو نشسته بود. ماشین پیکان بود. دقیقا یادم نیست چه ساعتی راه افتادیم، اما روز بود فکر کنم. در پلیس‌راه دو نفر زن هم سوار شدند. به ر. آمدیم و به ز. رفتیم. خانم‌ها آنجا پیاده شدند. بعد رفتیم خانه پدر الف.م. ضمنا نقشه قتل را من نکشیده بودم. الف. درشهرستان... به‌منزل من آمد و گفت: اگر ماشینی پیدا شود، من مشتری دارم و چون سن و سالی نداشتیم و نفهم بودیم، تصمیم گرفتیم ماشین را دربست کنیم و بعد می‌خواستیم ماشین را سرقت کنیم، اما قصد قتل راننده را نداشتیم. بعد از این‌که از خانه پدر الف. راه افتادیم، با همین ماشین به داخل بیابان رفتیم. در بیابان هرکاری کردیم، توقف نکرد. چون فهمیده بود ما چه قصدی داریم. درکل قصد ما این بودکه دست و پای راننده را ببندیم و چون در آن مسیر چوپان زیاد بود و چراگاه گوسفندان بود، گفتیم وی را بعدا پیدا خواهند کرد. اما زمانی که دیدیم قصد فرار دارد، چون همه چیز لو می‌رفت. الف. که جلو نشسته بود، دست‌های راننده را گرفت و یک طنابی داخل ماشین بود و پلاستیکی و آبی رنگ بود. سپس متهم اظهارداشته: این طناب همراه خودم بود. دست‌های او را ا. گرفت و من بند را به گردن راننده انداختم، کشیدم و نگه‌داشتم تا لحظه‌ای که تمام کرد. بعد من راننده ماشین شدم. قبل از این که من رانندگی کنم، پای مقتول را گرفتیم، با هم او را داخل قنات که حدودا چهارصدمتری تا محلی که او را خفه کرده‌بودیم فاصله داشت، انداختیم. بعد به منزل الف.د. رفتیم. الف. رفت با الف. صحبت کرد که بیاید ماشین را برای ما به خانه ح.ب. بیاورد. من چون خوب رانندگی بلد نبودم، الف. با موتور آمد. الف. ماشین را آورد منزل ح.ب. نشستیم. او را نمی‌شناختم. تا ساعت حدود ده شب آنجا بودیم. همه تریاک کشیدیم و آقای ح.ب. ماشین را بالا کشید. نه جنسی به ما داد و نه چیز دیگری. من زمانی که طناب را به گردن راننده انداختم، ماشین درحال حرکت بود. البته الف. ابتدا دست‌های او را گرفته بود. سرعت ماشین کم بود. پیش خودمان فکر کردیم اگر راننده برود، جریان لو می‌رود. تصمیم گرفتیم او را بکشیم. چون خانه پدر الف. را دیده بود و می‌دانست کجا زندگی می‌کنیم. سپس وکیل تسخیری متهم اظهارداشته: «باعنایت به اقاریر موکل در مراحل بدوی و هم‌چنین در این جلسه دفاعی، به نظر نمی‌رسد مع‌الوصف منطبق بر اظهارات متهمین و اینکه مذاکراتی در خصوص گذشت شکات پرونده قبل از این جلسه به‌عمل آمده‌است، تقاضا دارم مهلتی مناسب جهت اخذ رضایت شکات به موکل داده شود». دادگاه سئوال کرده:«شما که شرح ماجرا را گفتید و صراحتا اقرار نمودید، چرا در بدو امر اظهارداشتید قبول ندارم؟» جواب: «چون برنامه‌ریزی را الف. کرده بود، گفتم قبول ندارم. اما باید بگویم قبول دارم مرتکب این قتل شده‌ایم». سپس به الف.م. تفهیم اتهام شرکت در قتل مرحوم ص.الف. شده‌است. پاسخ داده: «قبول دارم. ما این کار را انجام دادیم» و همان اظهارات سابق‌الدرج را تکرار نموده‌است. در خاتمه اظهارداشته: «الف.گفت دست‌های طرف را بگیر، من هم گرفتم. من در کشیدن طناب نقشی نداشتم. بعد که فوت کرد، او را در صندوق عقب گذاشتیم، آوردیم داخل قنات انداختیم. ماشین را به ح.ب. تحویل دادیم. نگفتیم چگونه به دست آوردیم. قرار شد مقداری مواد به ما بدهد که نداد». سوال: «سابقا گفتید سی‌کیلو مواد به شما داد؟» جواب: «در آنجا ما را کتک زدند. منظورم آگاهی است. خواستیم از شکنجه رها شویم». سوال: «قبول دارید که اظهارات شما در جلسه دادگاه بدون شکنجه و تهدید و یا اختیار و آزادی اراده بوده است؟» جواب: «الان هیچ ادعایی ندارم و واقعیت همین بود که گفتم». سوال: «جهت صلح و سازش با اولیای‌دم صحبت کرده‌اید؟» جواب: «از ناحیه من خیر! ولی خانواده الف.صحبت کرده‌اند. از کرده خودم پشیمانم(در حالی که گریه می‌کند)» سپس وکیل تسخیری متهم اظهارداشته: «اولا: در راستای دفاع از موکل اظهارمی‌دارم بزه انتسابی به موکل در جایگاه معاونت مصداق دارد نه شراکت. ثانیا: لایحه دفاعیه مفصل تقدیم خواهم‌کرد». دادگاه دستور تعیین وقت نظارت و ابلاغ به اولیای‌دم جهت ارائه گواهی‌انحصاروراثت داده‌است. کپی گواهی حصروراثت به شماره 574 مورخ 29/01/5384 صادره از شعبه سوم دادگاه حقوقی... ضمیمه شده‌است. به‌موجب آن وراث مرحوم ص.الف. عبارتند از: 1 - م.الف. پدر متوفی، 2 - گ. پ. مادر متوفی، 3 - ط.الف. همسر متوفی، 4 - م.الف. (فرزند)، 5 - ع.الف. (فرزند)، 6 - ط.الف. (فرزند)، 7 - ز.الف. (فرزند) سپس همسر متوفی آدرس جدید خود را اعلام داشته‌است. سپس دادگاه در وقت فوق‌العاده دستور داده‌است: با ارسال گواهی‌حصروراثت به دادسرای... قید شود: اولیای‌دم احضار، از آنان در خصوص قتل عمدی مورثشان از متهمین الف.م. و الف.م. در صورت شکایت اخذ شکایت نمایند و اعلام نمایند خواهان قصاص می‌باشند یا دیه؟ در خصوص موضوع نیابت مذکور در تاریخ 1390/08/26 از خانم گ.پ. مادر مقتول تحقیق شده، اظهارداشته: «تقاضای قصاص قاتلین را دارم، لیکن پول پرداخت دیه را ندارم.» از آقای م.الف. تحقیق شده، او نیز همین اظهارات را داشته‌است. از آقای م.الف. پدر مقتول تحقیق شده، او نیز همین مطلب را اعلام داشته است. از ط.الف. نیز تحقیق شده، او نیز اظهارداشته: درخواست قصاص قاتلین را دارم، لکن پول دیه را ندارم بدهم. خانم ز.الف. نیز همین مطلب را تکرار نموده‌است. ط.الف. نیز مانند سایرین خواستار قصاص قاتلین شده، لکن اعلام‌داشته: پول ندارم دیه بدهم. ع.الف. نیز همین مطلب را تکرار نموده‌است. پرونده اعاده شده‌است. در تاریخ 1391/09/21 دادگاه تشکیل جلسه داده، با توجه به اظهارات اولیای‌دم دستور تعین وقت رسیدگی و دعوت آنان و احضار متهمین را داده‌است. آقای ص. با تقدیم وکالت‌نامه از طرف الف.م. اعلام وکالت نموده‌است. سپس لایحه‌ای از طرف اولیای‌دم خطاب به ریاست دادگاه واصل که اعلام داشته‌اند بدلیل بُعد مسافت از حضور در دادگاه معذور می‌باشند و آقای ع.الف. را به‌عنوان نماینده خود معرفی نموده‌اند. جهت حضور در جلسه دادرسی آقای م. با اعلام این‌که آقای الف.م. وکیل تعینی معرفی کرده‌است و دیگر حضور او ضرورتی ندارد، از خود سلب مسئولیت نموده‌است. در تاریخ 1392/03/07 دادگاه تشکیل جلسه داده‌است. متهمین و وکلاء آنان حضور داشته‌اند. نماینده دادستان نیز حاضر بوده‌است. آقای ع.الف. نیز حاضر بوده‌است. آقای نماینده دادستان ابتدا از کیفرخواست دفاع نموده‌است. سپس دادگاه از آقای ع.الف. خواسته تا شکایتش را بیان نماید. اظهارداشته: از متهمین الف.م. و الف.م. که پدرم را عمدا کشته‌اند، شکایت و تقاضای قصاص آنان را دارم و حاضرم تفاضل دیه را از جانب کلیه اولیای‌دم پرداخت نمایم. دلایلم نیز محتویات پرونده و اقرار متهمین است. سپس دادگاه به الف.م. تفهیم اتهام شرکت در قتل عمدی مرحوم ص.الف. نموده‌است. پاسخ داده: «قتل را قبول ندارم و من قتلی انجام نداده‌ام. حرف‌های م. دروغ است. سوال:«اقرار خودتان در جلسه قبل دادگاه را قبول دارید؟» جواب: «در جلسه قبلی من ابتدا گفتم قبول ندارم، امّا بعد از اینکه گفتید در بندرعباس اقرارکرده‌اید و چرا دروغ می‌گوئید، اقرار کردم. فعلا نیز قبول ندارم». سوال: «اظهارات شما قرائت می‌گردد، چه می‌گوئید؟» جواب: «این حرف‌ها را من گفته‌ام و قبول دارم. من طبق حرف‌هایی که م. زده بود، گفتم حرف‌های او دروغ است». سوال: «چرا شما حرف‌های او را زدید؟» جواب: «چون در شهرستان... حرف‌های او را تایید کرده‌بودم، اینجا هم مجبور شدم بگویم. کسی مرا مجبور نکرد. شما گفتید قتلی کرده‌اید؟ من هم گفتم خیر. بعدش گفتید در... گفته‌اید، دروغ نگو! من هم روی این حساب که پرونده تمام‌شده جریان را توضیح دادم. ولی قضیه اینطوری نبوده، من قتل انجام نداده‌ام» سپس وکیل وی اعلام داشته: « 1 - موکل به هیچ‌وجه در موضوع قتل شرکت نداشته است، زیرا اساسا در جریان کرایه اتومبیل توسط متهم دیگر و حرکت در مسیر اعلام شده با مقتول و متهم اصلا حضور فیزیکی نداشته است. 2 - حسب محتویات پرونده در ایست و بازرسی... راننده با یکی از مامورین انتظامی به‌نام جناب سروان س. برخورد و ایستاده‌اند و با همدیگر سلام‌علیک کرده‌اند و مجددا به‌سمت... حرکت کرده‌اند. سپس آقای م. اظهارداشته: سه نفری در منزل الف.د. رفته‌اند که هیچ‌گونه تحقیق نشده‌است و چنانچه از ایشان تحقیق شود، قطعا موکل را شناسایی خواهند‌کرد و حرف های م. به تایید نخواهدرسید. تقاضای تحقیق در این‌مورد، مورد استدعا می‌باشد. 3 - باعنایت به مطالب فوق اقرار موکل منطبق با واقع نبوده و با اوضاع و احوال موجود در پرونده و اظهارات متهم دیگر همخوانی ندارد. تقاضای توجه به انکار اخیر متهم را دارم. نیز تقاضای مهلت مناسب جهت ارائه مستندات قانونی دارم». سپس دادگاه به متهم الف.م. تفهیم اتهام شرکت در قتل‌عمدی مرحوم ص.الف. را نموده‌است. پاسخ داده: قبول دارم. ما این اشتباه را کردیم و با آقای الف.م. با هم بودیم. من دست‌های مرحوم راگرفتم و الف. طناب یا همان سیمی را که درست کرده بود، دور گردن مرحوم انداخت و کشید. حتی به‌من گفت تو دستش را نگه‌دار. بعد که مرحوم خفه شد، وی را داخل قنات انداختیم. سوال: «الف.م. مدعی است که حرف‌های شما را تکرار کرده و در این قتل نقشی نداشته است. چه می‌گوئید؟» پاسخ داده: «دروغ می‌گوید. من قسم می‌خورم با هم بودیم و طناب را الف. دور گردن مرحوم انداخت و کشید تا خفه شد و من دست‌های مرحوم را نگه داشته بودم. خدایی یک دست او را نگه داشته بودم» سپس وکیل وی به دفاع پرداخته و اعلام‌داشته: «با توجه به اقرار موکل و با توجه به اجماع فقها، خصوصا نظریه حضرت امام‌خمینی(ره) در تحریرالوسیله مشارکت در قتل از باب امساک بوده و مستحق قصاص نمی‌باشد. تقاضای تخفیف در مجازات موکل با توجه به صداقت در گفتار وی را دارم». از متهمین اخذ آخرین دفاع شده، الف.م. اظهارداشته: «من قتلی نکرده‌ام. آقای الف.م. اظهارداشته: من حقیقت را گفته‌ام و فعلا آقای الف.م. دروغ می‌گوید.» سپس دادگاه با اعلام ختم رسیدگی مبادرت به صدور دادنامه به‌شماره 00053 - مورخ 1392/03/18 نموده، پس از شرح مختصر پرونده چنین رای داده‌است: «... با توجه به کشف بقایای جسد و استحاله‌شدن آن که حسب گواهی پزشکی، علت تامّه فوت قابل‌تشخیص نبوده‌است. دادگاه با توجه به شکایت اولیا‌دم و کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب...صورت‌جلسه کشف بقایای جسد از داخل قنات و شناسایی آن توسط اولیای‌دم و کارت شناسایی مقتول و اقاریر صریح و مقرون به واقع متهمین در تحقیقات مرجع انتظامی و دادگاه عمومی بخش... و کشف خودروی مقتول و این‌که درنهایت پس از تعقیب ایادی مشخص شده توسط م.ب. فروخته شده و متهمین به این‌که خودرو را به ح.ب. فروخته‌اند اقرار کرده‌اند و صورت‌جلسه بازسازی صحنه قتل و اقرار صریح نا‌م‌بردگان در جلسه مورخ 1391/02/11 در این دادگاه و اقرار صریح متهم ردیف دوم در جلسه اخیر دادگاه و انکار و توجیهات بلاوجه ردیف اول در این جلسه که پس از تعیین وکیل بوده است و ادعای بلاوجه وکیل مشارٌ‌الیه مبنی بر اینکه موکلش در این قتل حضور فیزیکی نداشته و دفاعیات غیرموثر وی و این‌که چنین ادعایی مبنی‌بر عدم حضور حتی از ناحیه موکلش به‌عمل‌نیامده و سایر قرائن و امارات موجود و منعکس در پرونده عمل ارتکابی ردیف اول را مباشرت در قتل‌عمدی تشخیص و عمل ارتکابی ردیف دوم را امساک در قتل دانسته و اتهام ردیف اول را با توجه به اقرار سابق وی در دادگاه در نزد اکثریت اعضاء نبوده‌است، علما و اتهام ردیف دوم را حسب اقرارش محرز و مسلم دانسته و به استناد مواد 205 و بند (ب) ماده 206 - 219 بند 4 ماده 231 و 265 و مسئله 33 از قسم اول از کتاب قصاص تحریرالوسیله حضرت امام‌خمینی‌(ره) ردیف اول را به قصاص نفس و ردیف دوم را به حبس ابد محکوم می‌نماید...» رای صادره در تاریخ 1392/07/01 به وکیل الف.م. ابلاغ شده‌است. در تاریخ 1392/07/01 به وکیل آقای الف.م.(ص.) ابلاغ شده‌است. در تاریخ 1392/07/03 به محکومٌ‌علیه الف.م. در زندان ابلاغ شده، مامور ابلاغ گواهی نموده به رای صادره اعتراضی ندارد. در تاریخ 1392/07/03 به الف.م. محکومٌ‌علیه دیگر ابلاغ، که اعتراض ننموده‌است. آقای ص. طی لایحه ثبت شده به‌شماره 00040 مورخ 1392/07/21 نسبت به رای صادره اعتراض نموده‌است که لایحه مذکور به‌هنگام شور قرائت می‌گردد. هیات شعبه تشکیل است. پس از قرائت گزارش عضو ممیز و اوراق پرونده و اخذ نظریه کتبی دادیار محترم دیوان‌عالی‌کشور مبنی بر: «نظربه نقصان تحقیقات و ضرورت مرتفع ساختن آنها و انجام تحقیقات تکمیلی، نقض دادنامه تجدیدنظرخواسته، مورد استدعاست» مشاوره نموده، چنین رای می‌دهد:

رای شعبه دیوان عالی کشور

باعنایت به محتویات پرونده، رای صادره از شعبه محترم اول دادگاه کیفری استان با توجه به نواقص به ‌شرح ذکرالذیل قابل ابرام نمی‌باشد:

1 - در کیفرخواست صادره علیه متهمین اتهام آنان مشارکت در قتل‌عمدی مرحوم ص.الف. اعلام گردیده و این درحالی است که حتی در جلسه آخر دادگاه به متهمین نیز همین اتهام تفهیم گردیده، لکن در صدور رای اتهام متهم ردیف اول (الف.م.) مباشرت در قتل عمدی و اتهام متهم ردیف دوم (الف.م.) امساک در قتل مورد حکم قرار گرفته‌است که لازم بود دادگاه در خصوص این اتهامات به متهمین تفهیم اتهام و دفاعیات آنان را دراین موارد اتهامی اخذ می‌نمود. 2 - در شعبه بازپرسی در خصوص شناسایی جسد از پدر مقتول تحقیقاتی شده‌است که لازم است در دادگاه کیفری استان این تحقیقات در خصوص شناسایی جسد از کسانی از اولیای‌دم که جسد را دیده و آن را شناسایی کرده‌اند تکمیل گردد. 3 - پدر و مادر مقتول در اظهارات‌شان اعلام نموده‌اند (در دادسرا) از کسی شکایتی ندارند. در تحقیقاتی هم که نیابتا و توسط دادسرای عمومی و انقلاب... از جانب دادگاه کیفری استان... از اولیای‌ دم مرحوم شده، موضوع نیابت این مطلب بوده است که آیا اولیای‌ دم خواهان قصاص هستند یا دیه مطالبه می‌نمایند؟ که همگی در تحقیقات اعلام داشته‌اند خواهان قصاص می‌باشند، لکن پول دیه را ندارند بدهند. به نظر می‌رسد این اظهار آنان در مقابل اطلاع از تفهیم اتهام مشارکت در قتل به هر دو متهم بوده است که با توجه به تشخیص دادگاه در خصوص اتهام یکی از متهمین به امساک لازم بود. دادگاه محترم از اولیای‌ دم تحقیق می‌کرد که از متهم به مباشرت در قتل مرحوم مطالبه قصاص دارند یا دیه؛ که این تحقیق انجام نشده‌است. 4 - متهمین در اقاریر خود اظهارداشته‌اند: چون الف.م. رانندگی نمی‌دانسته، پس از قتل مرحوم با اتومبیل به نزد الف.د. آمده‌اند و از او خواسته‌اند تا آنها را با ماشین به منزل ح.ب. برساند. لازم است دراین‌خصوص از الف.د. تحقیقات کافی به‌ عمل آید و در خصوص دادن اتومبیل به ح.ب. نیز از ح.ب. در خصوص موضوع تحقیق کافی و کامل صورت پذیرد. 5 - اتهام متهم الف.م. حسب محتویات پرونده با عنوان معاونت در قتل تطبیق دارد که دادگاه محترم می‌بایستی دراین مورد دلایل را مورد سنجش قرار دهد و در تفهیم اتهام رعایت نماید. علی‌هذا با توجه به مورد رای صادره مستندا به بند 2 از قسمت (ب) ماده 265 قانون آیین دادرسی کیفری نقض و پرونده جهت رفع نواقص مذکور و صدور رای وفق موازین قانونی (پس از تشکیل جلسه رسیدگی) به شعبه محترم صادرکننده رای اعاده می‌گردد.

شعبه --- دیوان عالی کشور - رئیس و عضو معاون

محمد ناصری صالح آباد - طباطبایی

منبع
برچسب‌ها